مأموران محیط زیست، داشتند از کنار برکهای عبور میکردند. ناگهان دیدند که یک تمساح، تمام لباسهای پسربچهای را پاره پوره کرده و سعی میکند او را بخورد...
مأموران به سرعت دست به کار شدند. تمساح را گرفتند و پسر را از توی آب بیرون آوردند. همه از شدت خوشحالی، به پسر خیره شده بودند.
پسر گفت: «چرا اینجوری نگاه میکنید؟... به من چه؟!... اول خودش شروع کرد!»