نگرانیها، رفتارهای کلیشهای، و خرافات بخشی از زندگی روزمره هستند، ولی رد نشدن از زیر نردبان یا پاشیدن آب پشت سر مسافر یک چیز است، و تمام روز را به مرتب کردن مبلمان یا انباشته کردن انباری از مواد بهداشتی چیز دیگر.
در وسواس فکریـ عملی، پردازش اطلاعات در مغز از کنترل خارج شده و تحت تأثیر فشار افکاری قرار میگیرد که نمیتواند از دست آنها رهایی یابد. سلست یکی از افراد بسیار مؤمن کاتولیک بود که زندگیاش بر مدار تشریفات مذهبی میگشت. یک بخش مهم از از زندگی روزمره او را شرکت در مناسک مذهبی و خواندن ادعیه تشکیل میداد. چنین رفتار تکراری و تشریفاتی میتواند پُرکننده اوقات سالمندان و دارای فوائد برای آنها باشد. ولی این با وسواس در این مورد تفاوت دارد. مثلاً اگر به علتی، مثل بروز یک توفان، سلست نمیتوانست در مراسم شرکت کند، آنقدر تحت تأثیر فشار افکارش نبود که در هوای خطرناک بیرون برای انجام مراسم برود.
او میتوانست به خود بگوید: «متأسفم که به خاطر بارش برف سنگین نمیتوانم در مراسم مذهبی شرکت کنم، ولی کاری هم نمیتوانم بکنم. سعی میکنم فردا بروم.»
رفتار او درست مخالف رفتار هیلدا بود، که بدون طی کردن مسیری خاص نمیتوانست حتی به خواروبارفروشی محل برود. اگر یکی از محلهای توقف خود را ناخواسته پشت سر میگذاشت، ناچار بود مسیر را دوباره از درِ خانه طی کند. اشکال در این بود که باید یکی از فرزندانش او را در طی این مسیر همراهی کنند، و هر ملاقات تمام روز آنها را میگرفت.
بر خلاف سلست، هیلدا نمیتوانست به خود بگوید: «امروز سر راه به لبنیاتی سر نزدم، اشکالی هم ندارد. فردا میروم.» او احساس میکرد باید الگوی هر روزه را دقیقا رعایت کند. اگر از او پرسیده میشد چرا، فقط میتوانست بگوید با این روش احساس امنیت میکند.
رعایت آداب مذهبی سلست برای او لذتبخش بود و اوقاتش را هم پُر میکرد. ولی رفتار هیلدا تسکینی کوتاهمدت به همراه داست و او را هم خوشحال نمیکرد. این تفاوتی اساسی بین وسواس عادی و وسواس فکریـ عملی است.