در این کتاب جول اوستین به ما میگوید که در دنیای نامحدودی که خداوند برای ما در نظرگرفته است، نعمات فراوانی در انتظار ماست فقط کافی است به او اعتماد کامل داشته باشیم و ایمان خود را حفظ کنیم و اینکه دنیای محدود ما با دنیای نامحدود خداوند متفاوت است.
در بخشی از این کتاب میشنویم:
ما مردی را میشناسیم که خیلی موفق و ثروتمند بود و یک کسب و کار عظیم همراه با دفاتر مختلف را در سراسر دنیا پایهگذاری کرده بود.
همسرش سال ها پیش فوت کرده بود و فرزندی هم نداشتد. سپس او با خانم دیگری ازدواج کرد که بسیار جوان تر از خودش بود. وقتی که او ۶۵ سالش شد متوجه شد که همسرش باردار است.
باورش نمی شد که در آن سن قرار است فرزند اول اش را به دنیا بیاورد. هم هیجان زده بود هم کمی دچار تضاد شده بود.
چون قبلاً آنها عادت داشتند که به همه جای دنیا سفر کنند و هرجایی که دوست دارند بروند اما الان یک مسئولیت جدید را باید بر عهده میگرفتند.
مشتاقانه منتظر به دنیا آمدن بچه بود. اما این باور را داشت که بچه دست و پای او را تنگ خواهد کرد.
همسرش برای زایمان به اتاق عمل رفت، او هم جلسه مهمش را ترک کرد و سریع به بیمارستان رفت.
وقتی بچه به دنیا آمد پرستار او را به پدرش داد.
وقتی بچهاش را بغل کرد احساسی پیدا کرد که پیش از آن تجربهاش نکرده بود و شروع به گریه کردن کرد. سرشار از احساس شادی و سپاسگزاری بود.
به چشمان فرزندش نگاه کرد و گفت:
"بی صبرانه منتظر بخشیدن دنیای خودم به تو هستم."
دقیقا همین احساس را پدر معنوی شما، یعنی خداوند نسبت به شما دارد.
او وقت زیادی برای فکر کردن در مورد شما گذاشته است. قبل از اینکه در رحم مادرتان شکل بگیرید، او شما را میشناخت. او برای تک تک روزهای شما برنامه ریزی کرده است.
او شما را نیافریده است تا معمولی باشید، متوسط باشید یا به سختی زندگیتان را بگذرانید.
او برای شما فرصتهای بیشمار، اتفاقات خوب و افراد مناسب را آماده کرده است.
او به شما می گوید:
"بی صبرانه منتظر بخشیدن دنیای خودم به تو هستم".
دنیای او خیلی بزرگ است. دنیای او پر از فراوانی و رحمت است.