در این کتاب جول اوستین با ما در باره اطاعت از الهامات درونی که خداوند به ما میتاباند صحبت میکند او میگوید با اعتماد به این پیامهای پنهانی و عمل به آنها به همه آرزوهای خود می رسیم...
در بخشی از این کتاب میشنویم:
خیلی وقتها ما متوجه نمیشویم که خدا دارد با ما صحبت میکند. در درونمان نشانهای را احساس میکنیم، یک چیزی انگار دارد ما را ترغیب میکند که با دیگران خوب رفتار کنیم. این اتفاقی نیست، درواقع خدا دارد با ما صحبت میکند.
یا در موقعیتی هستیم که احساس بی قراری و ناآرامی میکنیم. شاید در نگاه اول همه چیز خوب به نظر برسد و فرصت خوبی باشد، اما در واقع این زنگ هشداری است که درونمان دارد ما را صدا میزند.
چیزی میخواهد به ما بگوید که این درست نیست، بی خیال شو.
این موضوع فقط مربوط به عصبهای شما نمی شود. فقط مربوط به این نیست که بخواهد به شما بگوید که محتاط تر باشید.
این نشانهها از طرف خداست که میخواهد از شما مراقبت کند.
وقتی این نشانهها و انگیزههای درونی را احساس میکنید
آنها را نادیده نگیرید. در مورد اینکه بی خیال آنها شوید، با خودتان صحبت نکنید، فقط اطاعت کنید.
اگر به آن صدای آرام گوش کنی، میبینی که خداوند میخواهد تو را به بهترین مسیر زندگیات هدایت کند.