همیشه در زندگی هزارتوهای عجیبی است که ما نه تنها مسیر را که خودمان را، زمان را و بسیاری از چیزهای زندگیمان را در آن گم میکنیم. آلن روب گرییه در رمان هزارتو روایت متفاوت و جالبی از گمگشتگی آدمها دارد.
بعد از شکست در جنگ، در حالی که بیرون برف میبارد و احتمالا دشمن هر لحظه وارد شهر میشود، سربازی در خیابانهای مخروبه سرگردان شده و بستهای مرموز را با خود حمل میکند. او باید بسته را به دست صاحبش برساند؛ اما همه خیابانها و حتی خانهها شبیه به هم هستند و او نمیتواند نام خیابان مورد نظرش را به یاد بیاورد. با فرا رسیدن شب همه چیز سختتر میشود. در هر حال، سرباز باید بسته را به دست صاحبش برساند یا حداقل از شرش خلاص شود.
رمان فرانسوی در هزارتو نوشتهی آلن رب گرییه در سال 1959 به زبان انگلیسی ترجمه شد. ترجمه فارسی این کتاب را هم مجید اسلامی از سوی انتشارات نی روانه بازار کرده است. این کتاب یکی از رمانهای تاثیر گذار در سبک نو محسوب میشود که تکرار زمانی در آن بسیار به چشم میخورد. در این داستان، یک سرباز در زمانهای مختلف مثل هزارتو قرار میگیرد و توصیفات دقیقی از این زمان و نیز مکانهایی که او در آن قرار دارد بیان میشود. نویسنده در این رمان از توصیفات جامع و دقیق استفاده کرده تا خواننده را به سمت احساس رضایت و در هم گسیختگی سوق دهد. در این داستان خیالی، نویسنده وقایعی را شرح میدهد که لزوما خود خواننده آن را تجربه نکرده است اما به خوبی میتواند آن را لمس کند؛ مثلا، سربازان فرانسوی شماره سریالشان روی یقه کت دیده نمیشود. یا در تاریخ معاصر اروپای غربی هیچ نبرد قابل توجهی در اطراف رشنفلز ثبت نشده است. طبق گفته خود نویسنده، واقعیت این داستان صرفا فیزیکی است و خوانندگان فقط باید به اشیا، حرکات و کلمات توجه کنند. یکی از نقدهایی که به این رمان وارد شده این است که یک داستان خاص و مشخص ندارد و شاید همین موضوع برای خوانندگان عامه دلخواه نباشد. همچنین، در این رمان با اسامی یا شخصیتها سر و کار نداریم و توالی وقایع در طول زمان نامشخص است. با این حال اگر از خواندن کتابهایی به سبک نو لذت میبرید و توصیفات دقیق حرکات، فضاها، صداها و اشیا برای شما جالب است، بدون شک این کتاب از آغاز تا پایان شما را مجذوب خواهد کرد.
آلن روب-گری یه در 18 اوت 1922 در برست، فرانسه به دنیا آمده است و در سال 2008 از دنیا رفت. او نویسنده، نمایشنامهنویس و نظریهپرداز برجسته است که در دهه 50 ظهور کرد. روب-گری یه از برجستهترین رماننویسان سبک نو است که به دلیل تکنیکهای مبتکرانهاش در رماننویسی مورد توجه قرار گرفت. او در محافل روشنفکری پاریس تاثیر زیادی داشته و نظریهای انتقادی و جنجالی در مورد مفهوم رمان مدرن ارائه داده است. علاوه بر این، کارگردانی چند فیلم از جمله «قطار سریع السیر اروپا» را نیز بر عهده داشته است.
روب-گری یه در رشته زراعت تحصیل کرد و پس از دریافت مدرک مهندسی از انستیتوی ملی کشاورزی فرانسه، از سال 1945 تا 1948 در انجمن آمار پاریس به کار تحقیقاتی پرداخت. پس از آن، به عنوان یک زراعتشناس به مدت سه سال در مناطق گرمسیری به ویژه مراکش و گینه سفر کرد. او در سال 1955 مدیر ادبی انتشارات مینویی شد و دو سال بعد از آن ازدواج کرد. در این دوران، او به عنوان یکی از اعضای کمیته عالی حفظ و گسترش زبان فرانسوی برگزیده شد.
روب-گری یه به همراه چند تن از افراد دیگر از جمله کلود سیمون، ناتالی ساروت، بروس موریست و میشل باتور به انتقاد از شیوه بیان رمانهای کلاسیک و مبارزه با قهرمان پروری در داستانها پرداخت. این تحلیلهای انتقادی در رمانهای فرانتس کافکا و گراهام گرین نیز به خوبی احساس میشود و بسیاری از منتقدین اروپایی نیز با این نظرات موافقند.
اولین رمان روب- گری یه «جوانی» نام داشت که هرگز آن را منتشر نکرد. پس از آن، در سال 1979 رمان «یک شاه کشی» را نوشت که در ابتدا با چاپ آن مخالفت شد و پس از گذشت سی سال و کشمکشهای مختلف با ناشر، بالاخره توانست این رمان را منتشر کند. «پاککنها» نام یکی دیگر از رمانهای اوست که مورد توجه قرار گرفت و جایزه فنئون را از آن خود کرد. ایده نوشتن این رمان در زمان بازگشت او از جزایر گوادلوپ و مارتینیک به علت بیماری آغاز شد. چاپ رمان «حسادت» در سال 1957 نام این نویسنده را سر زبانها انداخت.
در دهه 1970 روب-گرییه به فیلمسازی روی آورد. علاوه بر فیلم «قطار سریع السیر» که مورد توجه بسیاری قرار گرفت، «بازی با آتش» و «لغزش تدریجی لذت» نیز در کارنامه سینمایی او جای گرفته است. یکی دیگر از افتخارات روب-گری یه، نوشتن فیلمنامه «سال گذشته در مارین باد» است. این فیلم فرانسوی در سال 1961 به کارگردانی آلن رنه ساخته شد و جایزه شیر طلایی را دریافت کرد. او در بین سالهای 1980 تا 1988 نیز شروع به نوشتن زندگینامه خیالی کرد که تا 1994 آن را به پایان رساند. همچنین، او در چندین دانشگاه از جمله دانشگاه نیویورک و دانشگاه واشنگتن به تدریس و سخنرانی پرداخت.
من اکنون این جا تنها هستم، زیر سرپناه. بیرون باران میبارد، بیرون سر را زیر میاندازی و زیرِ باران پیش میروی، بااین حال یک دست را سایبان چشمها میکنی و به جلو خیره میشوی، به چند متر جلوتر، چند متر آسفالت خیس؛ بیرون هوا سرد است، باد بین شاخههای سیاهِ بی برگ میپیچد؛ باد بین برگها میپیچد، تمام ساقهها را میجنباند، آنها را میجنباند، میجنباند، سایههایشان بر دیوارهای کاهگلیِ سفید تکان میخورد. بیرون آفتاب میدرخشد، درختی نیست، بوتهای نیست که سایهای بیفکنَد و تو زیر آفتاب یکدست را سایبان چشمها میکنی و به جلو خیره میشوی، فقط به چند متر جلوتر، چند متر آسفالتِ پرغبار که باد روی آن طرحهایی میسازد از خطوط موازی، مشبک و مارپیچ. آفتاب را به اینجا راهی نیست، باد هم باران هم غبار هم. غبارِ ریزی که سطوح افقی را از جلا میاندازد، چوب لاکخورده میز، کفپوش واکس خورده، طاقچه مرمریِ بخاری، مرمر روی یخدان، مرمر ترکدار روی یخدان، غبار از خود اتاق است: شاید از شکافهای کفپوش، یا نه از تخت، یا از پردهها یا از خاکستر بخاری. روی چوب صیقلیِ میز، غبار جای اشیای کوچکی را علامت گذاشته که مدتی ــ چند ساعت، روزها، دقیقهها، هفتهها ــ آنجا را به تصرف خود درآوردهاند و دست آخر برشان داشتهاند و طرحشان هنوز تا مدتی واضح باقیمانده، یک دایره، یک مربع، یک مستطیل، شکلهای دیگری نه به این سادگی، برخی کمی رویهم لغزیده، به همین زودی محوشده یا به حالتی نصفهنیمه پاکشده، گویی با کهنهای چیزی. وقتی طرح بهجا مانده آن قدر واضح است که بشود شکل را بیشک و شبهه تشخیص داد، پیداکردن شیی ءِ اصلی آسان، وگرنه بعید است.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۱۷ مگابایت |
تعداد صفحات | 176 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۵:۵۲:۰۰ |
نویسنده | آلن روب گری یه |
مترجم |