در این کتاب جول اوستین به ما یادآور میشود که این محدودیتهای ذهنی ما هستند که مانع پیشرفت ما در رسیدن به اهدافمان میشود. محدودیتهایی ذهنی مثل این تصور که ما به قدر کافی باهوش، قوی و... نیستیم و با برداشتن این محدودیتهاست که به اهدافی که خدا برای ما تعیین کرده میرسیم.
در بخشی از این کتاب میشنویم:
در زندگی همه ما نیروهایی وجود دارند که ما را به سمت عقب هل میدهند. بعد ما تعجب میکنیم که چرا نمیتوانیم پیشرفت کنیم؟
چرا نمیتوانیم اعتیادمان را ترک کنیم؟
چرا نمیتوانیم نفس مان را کنترل کنیم؟
تمام این ها به خاطر زنجیرهایی هستند که ما را محدود کرده اند.
- مثل زنجیر احساس گناه، خودمان را به خاطر اشتباهات گذشته مان مقصر می دانیم.
- مثل زنجیر احساس افسردگی، ابرهای تیرهای که همه جا دنبالمان می آیند.
- یا زنجیر عدم عزت نفس، هیچوقت حس خوبی در مورد خودمان نداریم.
یک صدایی در گوش مان مدام به ما میگوید که تو به اندازه کافی جذاب نیستی، با استعداد نیستی، شخصیت خوبی نداری.
شما خلق نشدهاید تا با زنجیرها محدود شوید. مثل زنجیر تنهایی، زنجیر خجولی و زنجیر کلمات منفی که به شما گفته میشود.
خبر خوب این است که خدای ما شکافنده این زنجیرها است.