ونگوگ برای بار دوم دیوانه نشده. این من بودم که یکبار دیگر به او فکر میکردم.
و در هر صورت ونگوگ که میخواست رنگهایش را بخورد باعث شد که دوباره به او فکر کنم.
شاید این واقعیت که خودم هم در حال خوردن بودم بود که این را یاد من انداخت، بااینکه چیزی که من خودم میخوردم انواع مختلف کاهو درکنار قارچ بود.
وقتی فردریش نیچه دیوانه شده بود، یکبار بهخاطر اینکه کسی اسبی را زده بود گریه کرد.
درواقع در زندگی ونگوگ هم زنهای بدکارهای بودند ولی مدرکی ندارم که بگوید گوستاو فلوبر برای ونگوگ هم نامه نوشته باشد.
منظورم اتفاقاً این نیست که بخواهم روی این مسئلهی زنهای بدکاره تأکید کنم، هرچند گاهی اینطور به نظر میرسد.
بعضی مسائل همینطوری به ذهن آدم میرسند و بعد میبینی با موضوع در ارتباطاند.
اینکه بعد از ضربه زدن به توپهای تنیس عرق کرده بودم ربط چندانی به موضوع ریشارد اشتراوس که برای مردن به تختخواب رفت ندارد مثلاً، ولی بعد معلوم شد که میتواند ربط داشته باشد.
درواقع موضوعات پیشپاافتادهای مثل گی دو موپاسان که هر روز ناهارش را در برج ایفل میخورد بعید است که اصلاً با چیزی در ارتباط باشد.
حتا فراموش کردن این که خودم تازه ناهارم را خوردهام یا اینکه موپاسان حتا از ونگوگ هم دیوانهتر بود.
درواقع دوست دارم شرط ببندم که اگر کسی بخواهد این موضوع را پیگیری کند، موپاسان حتا میتواند به آن تیشرت فوتبالی که اسم ساونا رویش نوشته شده بود هم ربط پیدا کند.
البته نمیتوانم تصور کنم که چرا کسی باید بخواهد چنین موضوعی را پیگیری کند.
و واقعاً هیچوقت نفهمیدم آن موضوع پوشیدن تیشرت فوتبالی چی بود.
هرچند الان باز موضوع قایقرانی موپاسان هم در ذهنم است.
اگر آن تیشرت را نگه داشته بودم به احتمال زیاد وقتی خودم میخواستم قایقرانی کنم آن را تنم میکردم.
درواقع مایهی تأسف است که باز هم از آن تیشرتها برنداشتم، چون آنوقت میتوانستم هربار که سوار قایق میشوم یک تیشرت نو تنم کنم.
نکتهی جالب در این مورد به نظرم این است که اگر کسی از جلو نگاه میکرد تصور میکرد که من هربار همان تیشرت را پوشیدهام.
ساونا، چیزی بود که هر بار روی آن میدید.
که از زیربغل یک طرف تا طرف دیگر کشیده شده.
ولی مطمئناً شمارههای پشت تیشرتها متفاوت میبودند.
به همین خاطر احتمالاً هرازگاه خودم را اینطرف و آنطرف میکردم.
هرچند به نظر میرسد که از مسئله سایز آنها چشمپوشی کردهام.
وقتی یکی از آنها که پوشیدمش آنقدر بزرگ بود ممکن است بعضی از بقیهی تیشرتها حتا از آن هم بزرگتر باشند.
ولی بعید است که کسی برای چک کردن این مسئله دوباره تا ساونا برود.
و در هر صورت در عمل من هیچوقت موقع قایقرانی تیشرت تنم نکردهام.
راستش را بخواهید به احتمال زیاد آن روز که تنیس بازی کردم هم احتمالاً چیزی نپوشیده بودم.
هرچند آمار روزها از دستم در رفته.
قطعاً میتوانم به عقب و چیزهایی که نوشتهام برگردم و حساب کنم. ولی تقریباً مطمئنم که به همهی روزها اشاره نکردهام.
گاهی به بعضی از آنها اشاره کردهام و گاهی نکردهام.
اخیراً دست از تایپ که میکشم و دوباره مشغول میشوم، نمیگویم که فردا شده.
به این که یاسهای بنفش را دور ریختم هم اشارهای نکردم که دستکم دیروز بود.
و قطعاً اگر به عقب نگاه کنم حواسم را چیزهای دیگری که نوشتهام پرت خواهند کرد.