این داستان در مورد مادری است که دچار بیماری سرطان بوده و به جنگ با آن میرود.
روزی روزگاری دو شاهزادهی جوان به نامهای جیمز و سایمون زندگی میکردند.
والدین اونها تصمیم گرفته بودند تا قلمرو فرمانروایی اونها رو جدا کنند.
پسرها به مدرسهی مخصوص شاهزاده ها میرفتند چون باید قوانین رو یاد میگرفتند تا یک روزی بتونن فرمانروایی کنند.
یک روز ملکه خواست تا با اونها ملاقات کنه و موضوع مهمی رو بهشون بگه…