«هر خانهای روح دارد و اگر این درست باشد روح خانهی وریتی تاریک تاریک بود.» این جمله روی جلد کتاب زنی به نام وریتی آمده است. داستانی عجیب و پیچیده از نویسندهی آمریکایی مشهور این روزها کالین هوور که میتواند خواننده را میخکوب کند. نویسندهی جوان رمانهای «بسته» و «نقطهی عقبنشینی» که تمام آثارش از سال 2012 تاکنون در فهرست پرفروشترین کتابهای نیویورکتایمز قرارگرفتهاند در آخرین کتابش ماجرایی هیجانانگیز نوشته است که بهسادگی در مغز انسان نمیگنجد. زنی به نام وریتی یک عاشقانه است، یک عاشقانهی هولناک.
زنی به نام وریتی آخرین اثر نویسندهی آمریکایی کالین هوور است که سال 2018 در آمریکا منتشر شد و مانند کتابهای او در چند سال گذشته با استقبال فراوانی روبهرو شد این کتاب در همان چند هفتهی اول پس از انتشار در صدر فهرست پرفروشترین کتابهای نیویورکتایمز قرار گرفت. زنی به نام وریتی یک عاشقانهی پرشور و درعینحال یک داستان معمایی است که جنایاتی هم در دل خود دارد. کالین هوور در این داستان مفهوم عشق را در جایگاههای مختلف، عشق مادر به فرزند، عشق پدر به فرزند و عشق دو نفر به یکدیگر بیان کرده است و از میان پیچیدگیهای احساسات انسانی مسیر داستانش را پیداکرده است. او درواقع دو داستان در دل یکدیگر نوشته است که تا پایان هم خواننده باید خودش تصمیم بگیرد چه چیز را باور کند و چه چیز را باور نکند.
این داستان از زبان اولشخص نوشتهشده است. لوون اشلی دختر نویسندهای که کامل کردن داستانهای وریتی را برعهدهگرفته است، داستان را روایت میکند.
وریتی کرافورد نویسندهی بسیار مشهوری است که بر اثر حادثهی رانندگی در کماست. همسر او جرمی که شیفته و عاشق او هم هست تصمیم میگیرد نویسندهای استخدام کند تا آخرین داستان وریتی را تمام کند. لوون اشلی دختر نویسندهای است که زندگی بسیار آشفتهای دارد و در آستانهی سقوط قرارگرفته است. ناشرش او را با جرمی کرافورد آشنا میکند و لوون موظف میشود داستان وریتی را به پایان برساند، لوون تصمیم میگیرد یکی دو روز در خانهی کرافوردها اقامت کند تا به نوشتههای وریتی دست پیدا کند و خط داستان او را بفهمد او پس از حضور در دفتر کار بههمریختهی وریتی در خانهی با چیزی مواجه میشود که همهچیز را به هم میریزد. اتوبیوگرافی ناتمامی از وریتی که صفحاتی از آن اعترافات هولناک و عجیبی در خود دارد و در آن دربارهی مرگ دخترهای دوقلوی او و جرمی همصحبت شده است. اقامت لوون در خانهی کرافوردها بیشتر طول میکشد و او کمکم به همسر وریتی، جرمی علاقهمند میشود. در ادامه اتفاقات عجیبی در این خانه برای لوون رخ میدهد و او درنهایت تصمیم میگیرد علیرغم اینکه میداند خاطرات وریتی به جرمی آسیب خواهد زد، او را وادار کند نوشتههای وریتی را بخواند.
«پس بگذار باشد»
فصل نه
به یادآوردن همهچیز دربارهی صبح روزی که هارپر مرد آسان است، چون همین چند روز پیش این اتفاق افتاد. بویی که میداد را به یاد دارم. بوی گریس میداد. دو روز بود که موهایش را نشسته بود. به یاد دارم که چی پوشیده بود. جورابشلواری بنفش، یک پیراهن مشکی و یک ژاکت بافتنی. یادم هست که چهکار میکرد. پشت میز کنار کرو نشسته بود و کتابش را رنگ میکرد. آخرین چیزی که جرمی آن روز به او گفت را به یاد دارم. دوستت دارم، هاریر.
آن رو شش ماه از رفتن چستین میگذشت و این یعنی اینکه من یکصد و هشتادودو روز و نیم از بچهای که مسئول آن اتفاق بود عصبانی بودم.
شب قبل جرمی در طبقهی بالا خوابیده بود. کرو تقریباً هر شب بهانهاش را میگیرد و گریه میکند. برای همین
در طول دو ماه گذشته او در اتاقخواب مهمان در طبقهی بالا خوابیده است. سعی کردم بهش بگویم که اين برای کرو خوب نیست. با این کارش او را لوس میکند؛ اما جرمی دیگر به حرفهایم گوش نمیکند. تمام هوش و حواسش متوجه دو فرزند باقیماندهاش است.
با اینکه یک فرزند کمتر داریم و باید از شدت تمرکزش روی بچهها کم شده باشد اما باز یکجورهایی میبینم که تمرکزش روی بچهها بیشتر شده است.
میگوید برای خو گرفتن به زندگی بدون چستین به زمان بیشتری نیاز دارد.
زمان.
میدانید چه کسی به زمان نیاز نداشت؟ هاریر.
او حتی بعد از مرگ چستین دچار افسردگی دورهای هم نشد. هرگز گریه نکرد. عجیب است. طبیعی نیست. من گریه کردم اما او حتی یک قطره اشک هم نریخت.
فکر میکنم که گریه نکردن هارپر منطقی است. این کاری ست که احساس گناه با فرد میکند.
شاید احساس گناه است که مرا واداشته این چیزها را بنویسم.
چون جرمی باید حقیقت را بداند. یک روز یکجوری، این را پیدا خواهد کرد. بعد خواهد فهمید که چقدر دوستش میداشتم.
برگردیم بهروزی که هارپر چیزی که بر سرش آمد را تجربه کرد.
من توی آشپزخانه ایستاده بودم و به رنگآمیزی کردنش نگاه میکردم. او داشت به کرو نشان میداد که چطور با ترکیب دورنگ میتواند رنگ سوم را درست کند...
کالین هوور نویسندهی آمریکایی متولد 1979 در ایالت تگزاس آمریکاست. او در سالتیلو بزرگ شد و در همین شهر از دبیرستان فارغالتحصیل شد. او در دانشگاه تگزاس در رشتهی کار و امور اجتماعی درس خواند و پس از فارغالتحصیلی کارهایی مانند تدریس انجام میداد و همچنین در بسیاری از فعالیتهای اجتماعی شرکت داشت.
او سال 200 درحالیکه تنها بیستویک سال داشت با همسرش هیت هوور ازدواج کرد و از آن زمان با او زندگی میکند. این دو نفر سه پسر دارند.
کلین هوور اولین بار سال 2011 نوشتن را آغاز کرد. او با الهام از یک ترانهی آمریکایی معروف رمان بسته را نوشت و قصد نداشت آن را منتشر کند؛ اما چند ماه بعد موریس بلک مور وبلاگ نویس و منتقد آمریکایی این رمان را خواند و نقد بسیار مثبتی روی آن نوشت. همین باعث شد این کتاب بهشدت موردتوجه قرار بگیرد و درنهایت در صدر فهرست پرفروشترین کتابهای نیویورکتایمز قرار گرفت. این آغاز زندگی حرفهای او بود که پس از آن با انتشار چندین رمان و داستان کوتاه ادامه پیدا کرد. «و کسی نماند جز ما» و «اعتراف» کتابهای دیگر این نویسنده است که به فارسی برگردانده شدهاند.
این نویسنده برای آثارش برندهی جوایز مختلفی هم شده است. این نویسنده برای رمانهای بسته، امید ازدسترفته و این دختر نامزد جایزهی گودریدز شده است و برای رمانهای «و کسی نماند جز ما» و «اعتراف» توانسته است این جایزه را از آن خود کند.
ترجمه زنی به نام وریتی به فارسی
کتابهای کالین هوور در ایران هم بهسرعت جایگاه خود را پیدا کرد و تعدادی از آنها به فارسی ترجمه شد. زنی به نام وریتی هم با اینکه حتی دو سال از نخستین انتشار آن نمیگذرد دو بار در ایران ترجمه و منتشرشده است. این کتاب اولین بار با نام «بگذار عشق تو را از پا در آورد» سال 96 در ایران ترجمه و منتشر شد. عباس زارعی این ترجمه را برای نشر آموت انجام داده بود. بامداد بهنام نیز این کتاب را برای نشر مرو ترجمه کرده است. زنی به نام وریتی سال 98 به بازار کتاب ایران آمد و با استقبال خوبی مواجه شد.
زنی به نام وریتی کتاب فوقالعادهای است. کتابی هیجانانگیز و پر از معما و پیچیدگی و کاملاً غیرقابلپیشبینی. زنی به نام وریتی کتابی است که لذت خواندن را به انسان برمیگرداند و از آن دست داستانهایی است که به درد فیلم شدن میخورند. اگر میخواهید کتابی در دست بگیرید که نتوانید آن را زمین بگذارید زنی به نام وریتی مناسب شماست. کالین هوور نویسندهی جوان، خلاق و باهوش آمریکایی سفری عجیب و هیجانانگیز در خانهی کرافوردها برای کتابش رقم زده است که در لحظاتی از آن نفستان حبس خواهد شد. اگر میخواهید یک بعدازظهر طولانی و خستهکنندهی پاییزی را به یک روز پرنشاط تبدیل کنید زنی به نام وریتی کتابی است که روحیهتان را عوض میکند.
آنچه در بالا خواندید بررسی و نقد کتاب زنی به نام وریتی اثر کالین هوور با ترجمهی بهنام بامداد است. خرید و دانلود کتاب الکترونیکی این اثر در همین صفحه ممکن است.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۷۶ مگابایت |
تعداد صفحات | 310 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۱۰:۲۰:۰۰ |
نویسنده | کالین هوور |
مترجم | بامداد بهنام |
ناشر | کتاب مرو |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | Verity |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۸/۰۶/۰۶ |
قیمت ارزی | 4 دلار |
قیمت چاپی | 49,500 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
فقط میتونم بگم واو. داستانشو با اشتیاق تا انتها دنبال کردم. توی دلم به شخصیتا حق میدادم که بخوان با وریتی چه رفتاری داشته باشن ولی هرچه به صفحه های پایانی نزدیک م یشدم، بیشتر شوکه میشدم. واقعا شوکه کننده بود. خیلی از خوندنش لذت بردم. حتما بهتون توصیه میکنم خلاصه داستان بدون اسپویل: درباره نویسنده جوونی به نام لوونه که باید کتابهای ناتمام یه نویسنده معروف به نام وریتی رو تموم کنه. اما به این آسونی هم نیست چون حقایقی رو میفهمه که کاملا وحشت میکنه.
حقیقت، به باور ما بستگی دارد. من با این انتشارات مطالعه نکردم پس نمیتونم درباره ترجمه نظری بدهم. ولی خود کتاب، معنا و احساسی بیشتر از فقط یک رمان معمایی دارد. وقتهایی که اون زن تکون میخورد و به وریتی نگاه میکرد کاملا حسش میکردم. پیشنهاد میکنم کتابهای دیگه این نویسنده مخصوصا کتاب (ما تمامش میکنیم) رو مطالعه کنید. هر چند، این بهترین کتابشه.
کتاب شروع جالب و متفا وتی داره و یجورایی خواننده رو به خوندن وامیداره .یه جاهایی هیجان داره ولی بنظرم اصلا جز دسته ژانر وحشت یا معمایی قرار نمیگیره ولی هرچی رو به آخر میره ، از میزان جذابیتش کم میشه و بخش پایانی که قراره بیننده رو شوکه کنه رو من خیلی نپسندیدم و از خوندن سایر نظرات تقریبا برام لو رفته بود که چه پایانی در انتظاره:)) در کل بهش ۳ از ۵ دادم.
دو تا کتاب از کالین هوور خوندم و به شدت عاشقش شدم گرچه آشنایی هر دو کاراکتر تو هر دو کتاب یه جورایی شبیه هم بود ولی اصلا نمیشد دست از خوندن کشید هیجان کتابهاش هر چی جلوتر میره بیشتر میشه. این کتاب فوق العاده است. واقعا لذت بردم انقدر هیجان داشت که نتونستم تموم کردن کتاب رو به روز بعد موکول کنم واقعا عالی بود.
ک تاب خوب و جذابی است. داستان به خوبی روایت میشه و با کشش زیادی که داره خواننده را تا آخر با خود همراه میکنه و در انتها نویسنده برگ برنده خود را رو میکنه و خواننده را غافلگیر!!! ترجمه قابل قبول بود ولی کتاب به یک ویرایش اساسی احتیاج داره. اشکالات املایی و نگارشی بسیار آزار دهنده بودند.
کتاب فوق العاده مزخرفی بود چطور یک زن بخواه د به بچه هایش صدمه بزند در هنگام بارداری و خودش صدمه نبیند مخصوصا وقتی میگوید شروع به خونریزی کرده خیلی غیر منطقی است پسر بچه میگوید مادرم گفته با اوون حرف نزنم برای چه و مادرش ادعا میکند بیگناه است فوق العاده چرت و مزخرف و بی منطق و موضوع پیش پا افتاده
بطور کل کتاب ضعیفیه. درسته که تعلیق خوبی داره و مخاطب رو دنبال خودش میکشه اما اولا حرف مهمی برای گفتن نداره، یعنی آخرش حس خوش اینکه چیز جدیدی به نگرش هات اضافه شد نداره و دوم اینکه در بخش هایی شما رو منزجر،و عصبانی و تحمیق میکنه و نهایتا میفهمید که گول خوردید..وقتتون رو بخاطر هیجان تعلیق هدر ندید!
کاش چشمم به این کتاب نمی افتاد... از شدت دلهره و نفرت دلم پیچ می خورد و قلبم تیر می کشد. این کتاب، نمونه خوبی در ژانر وحشت است، ولی من ژانر وحشت را دوست ندارم و از پلیدی هایی که در این کتاب نوشته شده، چندشم می شود. اشتباهی آن را خواندم و پشیمانم.
از لحاظ پر کشش بودن کتاب امتیازش کامله چون تا کتابو تموم نکردم کنار نگذاشتمش تا ساعت ۳ صبح و هی میخوندم ببینم حالا چی میشه! ولی در مورد موضوعش خوب یجورایی ترسناک و جنایی طور بود افراد با روح لطیف نخونن!
از اول فکرمیکنی روند داستان رو فهمیدی اخرش میبینی نفهمیدی و پاراگراف اخر کتاب که کلا میذارتت تو خماری. در کل رمان جذابی بود خوندنشو توصیه میکنم. کارای این نویسنده خوبن اولین کتابی که ازش خوندم عشق زشت بود