پیاژه در عین شهرت ناشناخته است. جماعتی کموبیش میدانند که در نزدیکی ژنو دانشمندی زندگی میکند که پژوهشهای مهمی درباره کودکان انجام داده است. در پایتختِ سوئیس، اندامِ بلند، کمی خمیده، کلاهِ بره همیشگیِ مردی با موهای سفید و دوچرخه قدیمیاش که حتی دیروز با آن به دانشکده رفته است، برای همه آشناست. از خانهاش که در حومه ژنو قرار دارد، هر شنبه، در هر هوایی با دوچرخهاش برای گردش به کوههای اطراف میرود.
همکارانش با احترام به او مینگرند. پیاژه نهتنها روانشناس ِ کودک، بلکه فیلسوفی است که کودک را بهعنوانِ وسیلهای برای شناخت برگزیده است. درضمن زیستشناسی است که در سالِ ۱۹۲۰، درک شهودی و اساسی از سیبرنتیک داشته است. درک شهودی که حتی امروز در مراکز پژوهش کاربرد دارد. معرفتشناسی است که هر سال سمینارهایش دانشمندانِ رشتههای گوناگون را از هر کشوری جلب میکند.
افرادی که نخستینبار به دیدارِ پیاژه در خانهاش نائل میشوند، با تصویرِ مردی در عینِ حال بدیع و فریبنده روبهرو میشوند: برخوردشان با دانشمندی است به سبک پاستور، که از قرن ۱۹ به ما به ارث رسیده است. دفترِ کارِ پیاژه، اتاقی است به شکل مربع، رو به حیاط که دو پنجره آن را روشن میکند. یک صندلی راحتی چرمی، پشت به دیوار قرار دارد. جلوی این صندلی، میزی است با انبوهی از دستنوشتهها، پروندهها، کتابها و کاغذها. ناگهان در میان کوهی از کاغذها، چشم برحسبِ اتفاق به یک کتری چای، فنجان، کیسه توتون، چند کلاهِ کهنه رنگ و رو رفته از هوای کوهستان و یک تلفن که تا حدی بیتناسب است، میافتد.