0
امکان مطالعه در اپلیکیشن فیدیبو
دانلود
کودک گمشده

معرفی، خرید و دانلود کتاب کودک گمشده

درباره کودک گمشده
وقتی مجبور می شدم به سفر بروم، بچه ها را به خواهر شوهرم می‌سپردم، اما خیلی زود فهمیدم این فرانکو بود که از آنها مراقبت می‌کرد؛ اوعموماً در اتاقش می ماند، و در سخنرانیها حضور نداشت، به رفت و آمدهای دائمی اهمیت نمی‌داد، اما به دختران من علاقه داشت. اگر لازم بود برایشان غذا می پخت، با آنها بازی می‌کرد و با این روش به آنها درس می‌داد. دده افسانه‌ی «منینوس آگریپا» را از او شنیده بود، و وقتی برای اولین بار به مدرسه‌ی جدیدی که تصمیم داشتم او را ثبت نام کنم رفتیم، موضوع افسانه «منینوس آگریپا» را بیان کرد. او می خواست در عالم بچگی‌اش اطلاعات خود را به دیگران اثبات کند. با خنده درباره «منینوس آگریپا» صحبت می‌کرد؛ نجیب زاده‌ای که با صحبتهای خود مردم را عصبانی می کرد و نمی توانست درک کند که شکم سیر از حال گرسنه خبر ندارد. همچنین اطلاعات جغرافیایی اندکی درباره نقشه ی بزرگ جهان با توزیع ناعادلانه ثروت و فقر که هردو غیرقابل تحمل هستند، آشنا شده بود. دائم تکرار می‌کرد:این بزرگترین بی عدالتی است. یک روز عصر وقتی ماریاروزا در خانه نبود، فرانکو با اشاره به بچه ها که دنبال او می‌دویدند گفت: "تصور کن، آنها می توانستند بچه های من باشند."به او گفتم:خُب اگر تو بچه داشتی الان باید چند سال بزرگتر بودند." و او گفت بله. درحالیکه به کفش ها خیره شده بود چند لحظه او را نگاه کردم. او را در ذهنم با دانش آموز پولدار و باسواد ۱۵ سال قبل مقایسه کردم: همان بود ولی نبود. دیگر کتاب نمی‌خواند، نمی‌نوشت، طی سال های گذشته کمتر در اجتماعات و مناظرات حضور داشت. در مورد مسائل سیاسی – که تنها علاقه‌ی واقعی اش بود – بدون باور قبلی صحبت می کرد؛ در عوض به شدت به تمسخر مزخرفات خودش در مورد فجایع علاقه داشت.او با لحن خاصی به فهرستی از فجایع اشاره می کرد که به نظر خودش قریب الوقوع بودند: اول؛ شکست انقلابی طبقه‌ی کارگر، دوم؛ آوارگی حتمی میراث سیاسی سوسیالیست ها و کمونیست ها که قبلاً با درگیری همیشگی آنها تحریف شده بود که نقش مهمی در حمایت از سرمایه داشت، و سوم؛ پایان هر فرضیه ای درباره تغییر که هر آنچه بود را باید بپذیریم. پرسیدم:" واقعاً فکر می‌کنی اینطور تمام می شود؟" باخنده گفت: " البته. اما می‌دانی که من یک حریف ماهرم و اگر بخواهی با نظریه‌ای ضد نظریه من پیش بیایی، دقیقاً عکس آن را ثابت می کنم: کمونیسم اجتناب ناپذیر است، دیکتاتوری طبقه ی کارگر بالاترین شکل دموکراسی است، اتحاد جماهیر و چین و کره شمالی و تایلند خیلی بهتر از ایالات متحده اند، خونریزی در موارد خاص یک جنایت است و در مواردی نه. ترجیح می‌دهی اینطور ادامه دهم." این روحیاتش باعث شد تا دوباره او را مثل یک پسر جوان ببینم. یک روز صبح پیِرتو تنها و بدون دوریانا آمد. انگار می خواست بداند دخترهایش در چه شرایطی زندگی می کنند؛آنها را به کدام مدرسه فرستاده ام، آیا راضی هستند یا نه. لحظه ی سختی بود. شاید بچه ها درباره نحوه ی زندگی ما اغراق کرده بودند. پس اول با خواهرش و بعد با من بحث کرد، و به هر دو ما گفت که غیر مسئولیم. کنترلم را از دست دادم و فریاد کشیدم:" حق با توست، آنها را ببر، از آنها مراقبت کن، با دوریانای عزیزت." درآن لحظه فرانکو از اتاقش بیرون آمد، با مهارت خاصی شروع به صحبت کرد، که در گذشته باعث می شد کنترل جلسات مهم را به دست گیرد. او و پیِرتو با بحث آموزنده ای در مورد زوج، خانواده، مراقبت از بچه ها و حتی افلاطون، بخشیدن ماریاروزا و من به صحبت خود پایان دادند. پیِرتو در حالیکه صورتش برافروخته و عصبی بود رفت، با این حال خوشحال بود که فردی پیدا شد تا با او یک صحبت متفکرانه و متمدنانه داشته باشد. وقتی نینو بدون اطلاع قبلی آمد آن روز برایم وحشتناک تر شد. خسته از رانندگی طولانی بود. ظاهر خوبی نداشت. اول فکر کردم با میل خودش برای تصمیم گیری در مورد سرنوشت من و بچه ها آمده است. امیدوار بودم بگوید: کافی است، من شرایط را درست کرده ام و با هم در ناپل زندگی می کنیم. اما اینطور نبود.ما به اتاقی رفتیم و بدون مکث در حالیکه صورت و سرش را خم می کرد برخلاف انتظارم گفت جدا شدن از همسرش غیر ممکن است. آشفته بود، سعی می کرد مرا بغل کند، سعی می کرد توضیح دهد با ماندن در کنار اِلنورا مرا از دست نخواهد داد و با هم زندگی می کنیم. یک لحظه دلم برایش سوخت؛ مشخص بود که واقعاً عذاب می کشد. اما در آن لحظه اصلاً به این مسئله توجه نکردم و با تعجب به او نگاه کردم. " چه می گویی؟" " نمی توانم اِلنورا را ترک کنم، اما بدون تو هم نمی توانم زندگی کنم." " پس اگر درست فهمیده باشم، پیشنهاد تو به عنوان یک راه حل منطقی این است که نقش معشوقه ات را داشته باشم و زندگی با همسرت را قبول کنم. " " منظورت چیست؟ اینطور نیست." به او حمله کردم:" البته که اینطور است." و به در اشاره کردم: از حقه هایش خسته شده بودم، از تفکراتش، از هر کلمه ی لعنتی که بر زبان می آورد. بعد با صدایی از اعماق سینه اش مثل فردی که رفتار خودش را توجیه می کند، چیزی را برایم اعتراف کرد – گریه کرد – که نمی خواست دیگران به من بگویند، و خودش آمده بود تا بگوید: اِلنورا هفت ماهه باردار بود.
دسته‌ها:

شناسنامه

فرمت محتوا
epub
حجم
2.۴۹ مگابایت
تعداد صفحات
424 صفحه
زمان تقریبی مطالعه
۱۴:۰۸:۰۰
نویسندهالنا فرانته
نویسنده دومنا فِرانته
مترجمسمیه داننده
ناشرانتشارات ماهابه
زبان
فارسی
عنوان انگلیسی
storia della bambina perduta
تاریخ انتشار
۱۳۹۸/۰۵/۲۸
قیمت ارزی
3 دلار
قیمت چاپی
20,000 تومان
مطالعه و دانلود فایل
فقط در فیدیبو
epub
۲.۴۹ مگابایت
۴۲۴ صفحه

نقد و امتیاز من

بقیه را از نظرت باخبر کن:
دیگران نقد کردند
2.4
از 5
براساس رأی 29 مخاطب
5
ستاره
17 ٪
4
ستاره
6 ٪
3
ستاره
13 ٪
2
ستاره
24 ٪
1
ستاره
37 ٪
21 نفر این اثر را نقد کرده‌اند.
1

اینقد ترجمه بد بود که جایی برای اظهارنظر در مورد کتاب نمیذاره، واقعا نمیدونم فیدیبو چرا یه نگاهی به کتابها نمی‌نمیندازه، این کتاب موضوعش جالب بود اما بقدری ترجمه بد بود که قشنگ یه ضدحال اساسی بود، من فقط بخاطره اینکه ۳ کتاب قبلی این داستان رو خوندم مجبور شدم و تاکید می‌کنم مجبور شدم تا آخر بخونمش ، اما چه خوندنی باید برداشتی از ترجمه میکردی ،بقدری نامفهوم بود ،بقدری جمله بندی ها نادرست بود که با خودت فک میکردی مترجم این کتاب رو گوگل ترنسلیت کرده

3

من ۳ قسمت قبلی این چهارگانه رو از یه نشر دیگه خونده بودم خوب بود ولی این کتاب چهارم ترجمه اش واااااقعا بد بود و ترجمه ی بد خیلی خیللللی به متن اسیب رسونده بود اصلا بعضی جاها نمیتونستی متوجه داستان بشی ...... پیشنهاد میکنم یه ترجمه ی دیگه ازش بخونید !!!!!!! کاش فیدیبو در این مورد انتخاب بهتری کرده بود کاش قبل از قرار دادن یه کتاب در فهرست کمی بیشتر ترجمه هاروبررسی کنید....

1

بر خلاف سه تاکتاب قبلی که خیلی خوب ترحمه شده بود، این کتاب ترجمه بسیار بدی داشت ، مطمعنم مترجم خودش هم دوباره متن ترجمه شده رو نخونده و همون متن اولیه رو بدون هیچ ویرایشی تحویل ناشر داده، هرچی از خوندن اون سه تا کتاب اول لذت بردم ، از این یکی زجر ،امیدوارم ترجمه خانم قیصری با نشر ثالث هرچه زودتر چاپ بشه تا دوباره این کتاب رو بخونم

2

واقعا عجیبه که این ترجمه های پر از غلط ( تلفظ اسامی، چند جور نوشتن یک اسم ، جا انداختن کلمات و....) چطوری تایید میشن برای نشر؟ چطوری یک مترجم قسمت چهارم یک سری رو ترجمه کرده اما نرفته بخونه قبلیا رو که بفهمه میکله است نه مایکل..آکیله است نه آشیل....پیترو هست نه پیرتو..مارچلو هست نه مارسلو.... کاراچی هست نه کاراسی

2

ترجمه و ویراستاری پر از اشتباه است. یک نمونه: کلمه لهجه در تمام کتاب به صورت لحجه نوشته شده. حرف c در ایتالیایی صدای چ دارد و در اسامی خاص همه جا اشتباه تلفظ وجود دارد. چهار جلد داستان‌های ناپلی خانم فرانته به نظر من دو جلد اول جذاب‌تر هستند و جلد سوم و چهارم جذابیت کمتری دارند.

3

ترجمه ی جالی نداره.غلطای املایی زیادی داره... و در کل هر ۴ جلد روایت زندگی عده ای است از حدود ۶ سالگی تا ۶۰ سالگی.فقط روایت ء و انتظار پایان خوش یا درام نباید داشته باشیم.داستان رو روایت میکنه و خیلی از جاها یک اتفاق به سرانجام خاصی نمیرسه

1

چطور ممکنه انقدر این کتاب بد ترجمه شده باشه؟ بدون ویراستاری و پر از غلط املایی؟ چه انگیزه ای باعث میشه یک رمان خیلی خوب رو به چنین آشغال غیر قابل درکی تبدیل کنند؟ گوگل ترنسلیت بهتر ترجمه میکرد این متن رو.

5

بی تردید این چهارگانه یکی از بهترین داستان های دهه های اخیر به حساب می آید. البته متاسفانه این ترجمه چنگی به دل نمی زند و وجود غلط های املایی و دستوری در کتاب حکایت از شتاب زیاد ناشر برای چاپ این کتاب دارد.

1

در مورد داستان نمی تونم نظر خاصی بدم چون ترجمه این‌قدر بد بود که متوجه ضعف و قوت داستان پردازی نویسنده نمیشی ، بیشتر شبیه سالاد کلمات بود و فقط می تونستی متوجه بشی روند ماجرا به طور "کلی" چیه...حتی گوگل ترنسلیت بهتر از این مترجم ترجمه می کنه

2

ترجمه ی خانم سودابه قیصری به گونه ایست که خواننده به هیچ وجه متوجه فارسی نبودن متن اصلی نشود، اما این ترجمه واقعا از لذت کتاب کاسته است.

نمایش 11 نقد دیگر
2.4
(29)
10,000
تومان
%30
تخفیف با کد «HIFIDIBO» در اولین خریدتان از فیدیبو

گذاشتن این عنوان در...

قفسه‌های من
نشان‌شده‌ها
مطالعه‌شده‌ها
کودک گمشده
کودک گمشده
النا فرانته
انتشارات ماهابه
2.4
(29)
10,000
تومان