این کتاب از زبان یک نوزاد تازه متولد شده است که از لحظه ورود به دنیا شروع به بررسی انسانها و اتفاقات اطرافش میکند و اینکه بارها به دلیل دیدن سیاهیهایی در دنیا پشیمان میشود که چرا به این دنیا آمده و خواهان بازگشت نزد خدا میشود اما در نهایت چیزی میبیند که از اینکه به این دنیا آمده خوشحال میشود....
در واقع این کتاب با زبان دیگری قدرت انتخاب انسان را در این که وارد این دنیا شده است را نشان میدهد اینکه خواست خود اوست آمدن به این دنیا و اینکه حیات و زندگی در این دنیا در واقع نعمت و گوهری است از جانب خدایی که از روح اش در ما دمیده است.
کتاب توان زیستن در خیلی از فضاها شبیهه به داستان معروف "شازده کوچولو "میشود که پا به زمین گذاشته و به کند و کاو میپردازد و زیبایی های دنیا را میبیند و دائم در حال یادگیری است همین طور در صحنههایی از آن، رمان معروف "فرانکنشتاین" تداعی میشود موجودی که ساخته دست انسان است با چهره ای هیولا گونه اما قلبی شفاف که به دلیل چیره شدن سیاهیهای زمین بر قلبش دچار سیاهی میشود...
اما این کتاب در پایان به همه یاد آور میشود که همه ما به دلیل مشخصی پا به زندگی زمینی گذاشتهایم و سرنوشت ما در دستان کسی نیست جز خودمان همراه باشید برای شنیدن این کتاب شنیدنی....