0
امکان مطالعه در اپلیکیشن فیدیبو
دانلود
نیلوفر آبی
٪10

معرفی، خرید و دانلود کتاب نیلوفر آبی

نویسنده:
مرضیه مولوی
درباره نیلوفر آبی
دو طرف از دیدن هم ابراز خوشبختی کردند و بعد همسر آقای مسیحا را برای دادن پاره‌ای از توضیحات در مورد نظافت خانه به آشپزخانه برد. به محض اینکه هر دونفر وارد آشپزخانه رفتند، یکدیگر را سخت در آغوش گرفتند تا جایی که هردو نفر به گریه درآمدند.نرگس در میان گریه در حالیکه دستان پریسا در دستش بود گفت: - پریسا هنوزم باورم نمی‌شه که دوباره دارم می‌بینمت. - منم باورم نمی‌شه. خیلی تغییر کردی اما هنوزم خوش قیافه‌ای! - توأم هنوز مثل قدیمایی. یادت می‌آد اونوقتها رو؟ - من هیچ وقت گذشته‌ام ازیادم نمی‌ره، چه روزای خوبش، چه روزای بدش. هرچند روزهای خوبم آنقدرکم و زودگذر بود که فقط خاطراتش توصفحۀ ذهنم ثبت شده اما روزای بدی که داشتم هر روز مثل یه حلقۀ فیلم ازجلوی چشمم رد می‌شه و عذابم می‌ده. نرگس آهی کشید و گفت: - فکر کردی ما همۀ روزامون خوب وخوش بود؟ ما هم یه جور سختی داشتیم. فراموش کردن اون اتفاقات کار ساده‌ای نبود و همونطور که می‌بینی هنوز توذهنمون هست. با این همه، باور کن از اینکه دوباره پیشمی و می‌بینمت خیلی خوشحالم پریسا جون! - خوبه که هنوز مثل گذشته‌ها رابطه مون خوبه. راستی چه بچه‌های مؤدب و خوشگلی داری؟ دخترت که فتوکپیه توئه! - لطف داری عزیزم. بعد از گفتن این حرف، نرگس مانند کسی که چیزی به یادش آمده باشد گفت: - ببینم بچۀ خودت کجاست؟ شنیدم یه دختر داری، درسته؟ - آره. اسمش پدماست. حدود بیست سالشه! - پس چرا نیاوردی ببینمش؟ تقریباً هم سن و سال میتراست. می‌تونن دوستای خوبی واسه هم بشن. - یه کم خسته بود گفت استراحت می‌کنه.حالا وقت زیاده که ببینیش. از امروز دیگه همیشه همدیگه رو می‌بینیم. نرگس قیافه‌ای جدی به خود گرفت و گفت: - ببین پریسا، شاید بهنام تورو به عنوان سرایدار به اینجا آورده باشه اما من تورو به چشم خواهر نداشته‌ام می‌بینم.دخترتم مثل دخترخودمه. واسه‌ام مهم نیست که بهنام چطور راجع به شما فکر می‌کنه اما من نظری جدا از نظر اون دارم. فهمیدی؟ - تو خیلی خوبی، کاش همه مثل تو بودن. خب، حالا اگه کاری نداری من برم. یه سری از کارام هنوز مونده! - برو، به دخترتم بگو خیلی دوست دارم ببینمش. - باشه، راستی اگه کاری داشتی خبرم کن. - کاری باشه خودم انجام می‌دم. به همین زودی فراموش کردی چی بهت گفتم! - باشه، پس فعلاً خداحافظ. مادر پدما با ورود به خانه، برعکس انتظارش که تصور می‌کرد پدما در حال استراحت باشه، او را بیدار و درحال تماشای تلویزیون دید. لبخندی زد و کنارش نشست وآنچه را که در منزل مسیحا گفته شد را برای او بازگو کرد. - راستی پدما، نرگس گفت خیلی دلش می‌خواد تو رو ببینه. - چرا؟ می‌خواد ببینه قیافه‌ام شبیه بدبخت، بیچاره‌هاست؟ - آخه تو چرا انقدر بدبینی؟ اینجوری فقط خودتی که عذاب می‌بینی. به نظر من که نرگس خیلی خوبه. یه کم باهاشون رفت و آمد کنی خودت می‌فهمی. - ولی من اصلاً دلم نمیخواد هیچ رابطه‌ای باهاشون داشته باشم. - اما خواسته یا ناخواسته ممکنه در طول روزببینیشون. نمی‌شه که خودتو تو اتاق حبس کنی. می‌تونی با دخترش دوست بشی. نرگس که می‌گفت هم سن وسال همدیگه‌این اما پسرش فکرکنم چند سالی ازت بزرگتر باشه. - اسم دخترش چیه؟ - میترا، خیلی هم خوشگله، درست مثل تو. - دارین اذیتم می‌کنین؟! - نه تو خیلی نازی، کافیه خودتو توی آیینه ببینی. فقط نباید همه چیز رو آنقدر سخت بگیری. پدما چشم کشیده‌ای گفت و بعد برای استراحت به اتاقش رفت.
دسته‌ها:

شناسنامه

فرمت محتوا
epub
حجم
1.۳۹ مگابایت
تعداد صفحات
352 صفحه
زمان تقریبی مطالعه
۱۱:۴۴:۰۰
نویسندهمرضیه مولوی
ناشرانتشارات ماهابه
زبان
فارسی
تاریخ انتشار
۱۳۹۸/۰۵/۱۲
قیمت ارزی
2.۵ دلار
قیمت چاپی
19,000 تومان
مطالعه و دانلود فایل
فقط در فیدیبو
epub
۱.۳۹ مگابایت
۳۵۲ صفحه

نقد و امتیاز من

بقیه را از نظرت باخبر کن:
دیگران نقد کردند
3.7
از 5
براساس رأی 6 مخاطب
5
ستاره
50 ٪
4
ستاره
0 ٪
3
ستاره
33 ٪
2
ستاره
0 ٪
1
ستاره
16 ٪
3.7
(6)
9,500
٪10
8,550
تومان
%30
تخفیف با کد «HIFIDIBO» در اولین خریدتان از فیدیبو

گذاشتن این عنوان در...

قفسه‌های من
نشان‌شده‌ها
مطالعه‌شده‌ها
نیلوفر آبی
٪10
نیلوفر آبی
مرضیه مولوی
انتشارات ماهابه
3.7
(6)
9,500
٪10
8,550
تومان

از همین نویسنده مطالعه کنید

مشاهده بیشتر