0
امکان مطالعه در اپلیکیشن فیدیبو
دانلود
کتاب  پدران، پسران و سرزمین بینشان نشر انتشارات روزنه

کتاب پدران، پسران و سرزمین بینشان نشر انتشارات روزنه

کتاب متنی
فیدی‌پلاس
نویسنده:
درباره پدران، پسران و سرزمین بینشان
در سال ۱۹۸۰، خانواده‌ام در مصر زندگی می‌کردند. در همان کودکی، بارها در اتاقم می‌نشستم و سعی می‌کردم از روی نقشه حساب کنم آپارتمانمان با مرز لیبی چند کیلومتر فاصله دارد. هر سال، خیال می‌کردیم قرار است قذافی بمیرد یا مجبور شود کشور را ترک کند. هر سال، خیال می‌کردیم قرار است به وطنمان برگردیم. در سال ۱۹۸۵، چند سال بعد از اینکه در سوئیس خطر از بیخ گوش زیاد رد شده بود، تصمیم گرفتم به مدرسه‌ای شبانه‌روزی در اروپا بروم. می‌خواستم به انگلستان بروم. به خاطر اتفاقی که برای زیاد افتاده بود، باید از اسم مستعار استفاده می‌کردم. عاشق آهنگ‌های باب مارلی و باب دیلن بودیم، به خاطر همین زیاد اسم «باب» را پیشنهاد داد. قرار بود ادعا کنم مسیحی و پسرِ مادری مصری و پدری آمریکایی هستم. یک سال بعد، در سال ۱۹۸۶، به یکی از مدارس شبانه‌روزی انگلستان رفتم و دو سال با این هویت جعلی زندگی کردم. اوایل، این کار به طرز عجیبی آسان به نظر می‌رسید. حتی از اینکه تظاهر کنم کس دیگری هستم لذت می‌بردم. در مدرسه، دختری بود که دوستش داشتم. پوستش رنگ عسل بود و چشمان درشتی داشت که برق می‌زد. یک کتاب‌خوان واقعی بود. هر چند روز یک بار، در کتابخانه با یک کتاب جدید می‌دیدمش. وقاری داشت که اسرارآمیز به نظر می‌رسید، و گرمایی که مطمئن بودم از یک زندگی باثبات ناشی می‌شود. به این فکر می‌کردم که اگر واژه‌ها از گلویش بگذرند چه صدایی به گوش می‌رسد، اما هرگز جرئت نکردم به او نزدیک شوم. از آنجا که هیچ‌وقت هم‌کلاسی نبودیم، صدایش را تا روز مهمانی بهار نشنیدم. آن روز، در حالی که باورم نمی‌شد، به سمتم آمد و از من خواست با او برقصم. با چند آهنگ رقصیدیم، و بعد کنار یکدیگر به دیوار تکیه دادیم. وقتی قرار شد پسرها به خوابگاه برگردند، مرا تا اتوبوس همراهی کرد. صدای جیرجیرک می‌آمد و فقط تیر چراق برقی در دوردست روشن بود. ایستادیم. گونه‌ام را بوسید. هنوز گرمای ملایم لب‌هایش را به یاد دارم. آن شب از خوشحالی خوابم نبرد. صبح روز بعد، وقتی در صف سالن غذاخوری ایستاده بودم، به سمتم آمد؛ اما من بی‌اعتنا و ساکت بودم. نمی‌توانستم تصور کنم کسی را ببوسم که هرگز اسم واقعی مرا صدا نزده. نگاهش را از من گرفت و رفت. هنوز حالت چهره‌اش را به خاطر دارم. یک سال تحصیلی گذشت و تابستان به خانه برگشتم. دوباره دست‌پخت مادرم را می‌خوردم و می‌توانستم اسم خودم و مخفف‌های مختلفش را در خانه یا در جاهای عمومی بشنوم. دلم برای زبان، ژست‌ها، آداب اجتماعی و موسیقی عربی تنگ شده بود. هر چه تاریخ برگشتم نزدیک‌تر می‌شد، از سرخوشی‌ام کم می‌شد. پدر و مادرم این مسئله را فهمیده بودند. یک روز بعدازظهر، پدر به اتاقم آمد و با مهربانی گفت: «امیدوارم بدانی که هر وقت بخواهی می‌توانی نظرت را عوض کنی.» با توجه به اینکه سخت تلاش کرده بودم تا راضی شده بودند مرا به خارج از کشور بفرستند، احساس کردم باید سر حرفم بایستم. وقتی به مدرسه برگشتم، یکی از دوستانم گفت دانش‌آموز جدیدی به مدرسۀ ما آمده. پسری که عرب است و اسمش حمزه است. پرسیدم: «می‌دانی اهل کجاست؟» «فکر کنم لیبی. شاید هم لبنان.» درباره‌اش تحقیق کردم. اهل لیبی بود و پدرش برای دولت کار می‌کرد. مطمئن بودم اگر نام خانوادگی واقعی مرا بداند، بلافاصله آن را می‌شناسد. آن موقع، پدرم یکی از شناخته‌شده‌ترین رهبران مقاومت بود. وقتی من و حمزه ملاقات کردیم، دستش را به سمتم دراز کرد، گفت: «مرحبا!» و لبخندی زد. خیلی زود با هم رفیق شدیم. هر دو از یک نوع موسیقی خوشمان می‌آمد. بعدازظهر چهارشنبه‌ها تعطیل بودیم. بیشتر پسرها به بار می‌رفتند، اما من و حمزه دنبال یک رستوران خوب می‌گشتیم. یک بار به من گفت مرا مثل برادرش دوست دارد. گفتم من هم همین طور. حمزه هیچ‌وقت دربارۀ لیبی صحبت نمی‌کرد. هشت سال بود لیبی نرفته بودم و دوست داشتم می‌شد از او درباره‌اش بپرسم. یک بار وقتی با بقیۀ بچه‌ها در جنگل پیاده‌روی می‌کردیم، حواسم نبود و یکی از موسیقی‌های محلی لیبی را زیر لب می‌خواندم. حمزه متوجه شد. گفتم: «دوست صمیمی برادرم اهل لیبی است. یک بار به یک مراسم عروسی دعوتمان کرد. اتفاق جالبی بود. همیشه با خودش نوار موسیقی دارد. این آهنگ را می‌شناسی؟ مال کجاست؟ شعرش چیست؟»

شناسنامه

فرمت محتوا
epub
حجم
1.۷۳ مگابایت
تعداد صفحات
276 صفحه
زمان تقریبی مطالعه
۰۹:۱۲:۰۰
نویسندههشام مطر
مترجممریم الماسی
ناشرانتشارات روزنه
زبان
فارسی
عنوان انگلیسی
The return: fathers, sons, and the land in between, 2,016
تاریخ انتشار
۱۳۹۸/۰۵/۰۷
قیمت ارزی
4 دلار
قیمت چاپی
125,000 تومان
مطالعه و دانلود فایل
فقط در فیدیبو
epub
۱.۷۳ مگابایت
۲۷۶ صفحه

نقد و امتیاز من

بقیه را از نظرت باخبر کن:
دیگران نقد کردند
2.3
از 5
براساس رأی 3 مخاطب
حال‌خوب‌کن ✨ (1)
5
33 ٪
4
0 ٪
3
0 ٪
2
0 ٪
1
66 ٪
2.3
(3)
حال‌خوب‌کن ✨ (1)
62,500
تومان
%30
تخفیف با کد «HIFIDIBO» در اولین خریدتان از فیدیبو

گذاشتن این عنوان در...

قفسه‌های من
نشان‌شده‌ها
مطالعه‌شده‌ها
پدران، پسران و سرزمین بینشان
هشام مطر
انتشارات روزنه
2.3
(3)
حال‌خوب‌کن ✨ (1)
62,500
تومان