شهروندی بیش از هر هویت دیگری، قادر است انگیزۀ اساسی انسانها را (که هگل آن را نیاز به رسمیت شناخته شدن مینامد) ارضا کند. شهروندی نه یک موقعیت منفعلانه بلکه یک موقعیت فعالانه است موقعیت شهروند بر یک حس عضویت داشتن در یک جامعۀ گسترده دلالت دارد؛ این موقعیت، کمکی را که یک فرد خاص به آن جامعه میکند، میپذیرد در حالیکه به او استقلال فردیاش را نیز اعطا میکند. ویژگی کلیدی شهروندی، که آن را از تابعیت متمایز میکند وجود یک اخلاق شهروندی است.
یکی از مهمترین معضلات شهرهای بزرگ چون تهران در کشورهای پیرامونی این است که همگام باشکلگیری نظامهای مدرن، قواعد اخلاق و هنجارهای مرتبط با نظام شهروندی در آن نهادینه نشده است.
بنابراین، تهران شهری است متناقض با مظاهر مدرن و رفتارهای نامنسجم، غیر قاعدهمند و نابهنجارساز. برخی از بزرگترین فیلسوفان اجتماعی زمانۀ ما، مدرن بودن جامعه را با وجود نظام انضباطی فراگیر و کامل همسان فرض کردهاند.
اخلاق شهروندی یکی از مهمترین مفاهیم و انگارههای اجتماعی است که در بازخوانی رابطۀ فرد و جامعه کارایی دارد. تعاریف متفاوت و متعددی از اخلاق شهروندی ارائه شده است، اما تعبیری مشترک از آن وجود دارد که اجزای اصلی آن، «حقوق وظایف» است. «اخلاق شهروندی، رابطۀ فرد و جامعه را در قالب حقوق و مسئولیتها بازنمایی میکند. اخلاق شهروندی، هر دو اصل فردگرایانه و جمعگرایانه را در خود دارد». بدین ترتیب که شهروندی، از یکسو با اعطای حقوق، فضای لازم را به فرد میدهد که فارغ از هرگونه دخالت، منافعخود را دنبال کند، همچنین توانایی فرد را قادر میسازد که دستی در شکل دادن بهنهادهای حکومتی عمومی را بدست آورد و از سوی دیگر به مسئولیتهایی که باید یک فرد برای پایداری جامعۀسیاسی و محیططبیعیاش بپذیرد، تأکید میکند. بنابراین تنها در این بستر اجتماعی است که روابطانسانی پایدار بوده و حقوق، قابلتحقق است(فالکس، ۱۳۸۱: ۱۱-۱۰).
محتوا و مفهوم شهروندی، ثابت نبوده و در طول تاریخ، تغییر پیدا کرده است. مجموعۀ بههم پیوستهای ازحقوق و تعهدات و برخورداری برابر اعضای جامعه از مزایا و منابع اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی، هستۀ مشترک تعاریف مختلف «اخلاق شهروندی» است.
شهروندی را میتوان بر این مبنا، به وضعیت اعضای جامعهای که آزاد، دموکراتیک و از لحاظ اجتماعی مساواتطلب هستند، اطلاق کرد. توجه به این موضوع اهمیت دارد که؛ شهروندان، هم حکمراناند و هم تبعۀ جامعۀ سیاسی هستند، یعنی از قوانین و مقرراتی پیروی میکنند که خودشان بهوجود آوردهاند. به عبارت دیگر، عضویت افراد در جوامع مدرن افراد با موقعیت شهروندی آنان نشان داده میشود. پس شهروندان، دارای مجموعۀ گستردهای از حقوقمدنی، سیاسی و اجتماعی هستند. دراین میان، یکی از اساسیترین حقوق، حق مشارکت درقانونگذاری و حکومت است. این حقوق، با مجموعهای از وظایف و تعهدات در قبال جامعه و دولت، متوازن میشود. در مقابل، دولت ـ ملت نیز باید تمامی افرادی را که در قلمرو یک سرزمین زندگی میکنند، تحتپوشش قرار دهد. به عبارت دیگر، اخلاق شهروندی، پیوندهای میان فرد و جامعه را درقالب حقوق، تعهدات و مسئولیتها منعکسسازد و چارچوبی برای تعامل افراد، گروهها و نهادها ارائه کند.
موضوع این تحقیق، بهطور مشخص «اخلاق» است، که بیش از هر چیز در توانایی افراد در انتزاع خود در قالب دیگری و بهعکس جلوهگر میشود به این معنا که وقتی ما از فرد پایبند به اخلاق صحبت میکنیم، درواقع بر پایبندی او به این قاعدۀ طلایی اخلاق صحه میگذاریم که:«آنچنان عمل کن که قاعدۀ عمل تو قاعدۀ عمل عام شود»، یا همان تعبیر رایجتر فرهنگی که«آنچه برای خود میپسندی برای دیگران همبپسند و آنچه برای خود نمیپسندی برای دیگران نیز مپسند». مسئلۀ این تحقیق بهطور خاص، اخلاق شهروندی است، به این معنا که دیگریای که افراد باید توانایی انتزاع آن و تلقی مسئولیت اخلاقی در قبال آن را پیدا کنند، (به این معناکه افراد قادر به تصور خود در قالب دیگری او و بهعکس باشند).
اخلاق در معنای کلی خود، ما را به در پیش گرفتن رفتار اخلاقی در قبال دیگریهاییکه با آنها در ارتباط نزدیک و روزمره قرار داریم، یعنی افراد خانواده، خویشاوندان، همسایگان، همکاران و....، امثالهم به میان میآید. اما ما وقتی از اخلاق شهروندی صحبت میکنیم منظورمان پایبندی به قاعدۀ طلایی فقط در مورد ارتباط با نزدیکان و افرادی که با آنها ارتباط واقعی و روزمره داریم نیست؛ بلکه پایبندی به قاعدۀ اخلاقی در قبال «یک دیگری» انتزاعی یافته و برساخته با عنوان شهروندان است، شهروندانی که ما بهطور لزوما در زندگی روزمرۀ خود با آنها در ارتباط قرار نداشته نمیگیریم یا تنها در ارتباطی گذرا و لحظهای با آنها قرار میگیریم، اما بهمثابه یک شهروند، خود را در قبال آنها مسئول احساس میکنیم و آنها را از همان حقوقی برخوردار میدانیم که تلقی میکنیم آن حقوق را برای خودمان قائلیم.
از اینرو، برای پایبندی به اصول اخلاقی که به همان معنای کلی اخلاقی بودن است در قبال کسانی که با آنها در ارتباط و تعامل هستیم، معنا مییابد، نه در شکل خاص «اخلاق شهروندی» که خاص نوعی از سکونتگاههای انسانی یعنی کلانشهرها است و که تعداد بسیار زیادی از انسانها بدون تعامل و ارتباط مستقیم با یکدیگر در کنار هم زندگی میکنند.
پیچیده شدن زندگی در کلانشهرها، از نو مسئله بازگشت به کلانشهرهای مشارکتی و شراکتی با توسعه شهری پایدار در ابعاد اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را مطرح کرده است. از این منظر، تجربهها و سیاستهای کلانشهری موفق، حاکی از توجه جدی به موضوع اخلاق شهروندی و زیستشهری است. چنانکه برای بحث از پیوند شبکهای میان گروههای متنوع زندگی در شهر و مدیریت شهری، لازم است محوریت به پدیدۀ شهروندی شدن و اخلاقیات آن داده شود.
گسترش چشمگیر شهرنشینی در سالهای اخیر بهویژه افزایش جمعیت مهاجر در کلان شهرهایی چون تهران، مسائل و مشکلات بسیاری را برجای گذاشته است، روند سریع هجوم به شهرها و نبود منابع کافی و نزول استاندارد زندگی، مسائل و مشکلات خاصی را در زندگی شهری پدیدآورده است. کمبود مسکن، آلودگی هوا، معضلاتترافیکی، وجود بافتهای فرسوده شهری، کمبود فرصتهای فراغتی، تفریحی و ورزشی، کمبود مراکز بهداشتی و درمانی، آلودگیهای زیستمحیطی و مشکلات دیگر از این دست بخشی از مشکلات حل نشده زندگی شهری است.
شهروندی از جمله مفاهیم نوپدیدی است که بهطور ویژهای به برابری و عدالت توجه دارد و در نظریات اجتماعی، سیاسی و حقوقی جایگاه مهمی پیدا کرده است. شهروندی به یک فرد، حق مشارکت در قدرت سیاسی و برخورداری از حقوق مدنی و اجتماعی را میدهد. شهروندان بهموجب قانون دارای حقوق برابر ویکسان هستند. البته این امر مستلزم خودآگاهی مردم از حقوق شهروندی و احساس نیاز همگانی برای اجرای این حقوق است. اگر این آگاهی از بدو ورود افراد به جامعه صورت گیرد، در دراز مدت نقش موثری خواهد داشت و به کاهش هزینههای اجراییشدن حقوق و وظایف شهروندی منجر میشود.
از شرایط جامعۀ دموکراتیک و مردمسالار، وجود شهروندانی آگاه و متعهد به رفتار مدنی است. تمامی نظریهپردازان شهروندی، به دو بعد «وظایف» و «حقوق» شهروندی تأکید میکنند. تأکید یکسویه و یکجانبه بر هر یک از این ابعاد دوگانه و نیز نبود عدم آگاهی کافی از سایر ابعاد که ناشی از محقق نشدن شهروندی بین افراد جامعه است، برای هر جامعهای میتواند ایجاد مشکل و بحرانآفرین باشد. برای قرنها در ایران، بهدلیل عدم برخوردار نبودن از حقوق شهروندی و برداشت نادرست تلقی از مردم بهمنزله «عوام»، بعد از زمان دورۀ انقلاب مشروطیت کهمباحثی همچون بحث تجدد، محدود شدن سلطنت، پیدایش مجلس، دخالت مردم در سرنوشت جامعۀ خود و نیز بالاخره شهروندی مطرح شد، بهطور نحوی کاملاً نامتعادل، تنها بر حقوق شهروندی، تأکید روا شده است و کمتر سخنی از اخلاق شهروندی، مطرح شده است. چنانکه بیشتر افراد که طالب حقوق شهروندی هستند، اخلاق همراه با آن را نمیشناسد و حاضر به اجرای انجام آن نیستند.