عشقهای دیوانهوار و وصال دو عاشق نقش پررنگی در ادبیات کلاسیک ایفا میکند. اما همهی داستانها با شیرینی وصال به پایان نمیرسد و این ناکامی سرآغاز نفرت و بهانهای برای انتقام میشود. امیلی برونته خالق رمان ماندگار عشق هرگز نمیمیرد، است. او در این کتاب داستان عشقی نافرجام و دردناک در قرن نوزدهم را روایت میکند. این رمان یکی از صد رمان برتر جهان است.
«عشق هرگز نمیمیرد» رمانی عاشقانه و غمانگیز با قلم امیلی برونته است. نثر این کتاب روان و ساده و رد پای سبک رمانتیسم در آن مشاهده میشود. علاوه بر آن او در روایت داستان خود از سبک رئالیسم نیز بهره گرفته است. داستان از زبان یک راوی به نام نلی گفته میشود. ماجرای این خانواده، حاصل دیدهها و شنیدههای اوست که خواننده را به قضاوت و شناخت شخصیتها دعوت میکند و هرجایی از داستان که نلی در آن حضور نداشته روایت را از زبان شخصیتهای دیگر نقل میکند.
این رمان 20 فصل دارد و محصول قرن نوزدهم میلادی است. در قرن 19 میلادی در انگلستان صحبت کردن از مسائلی مثل نابرابریهای جنسیتی و طبقاتی، مسائل مذهبی و عشق خارج از عرف به نوعی ممنوع بوده است اما در این رمان میبینیم که امیلی برونته با شجاعت از زمان خود جلوتر میرود و با صراحت از مفاهیمی صحبت میکند. حوادث، شخصیتها و فضاهای داستان نشان از بازتاب زندگی شخصی امیلی در این رمان است. در واقع با نگاهی به زندگی امیلی برونته و شناخت اخلاق و روحیات او میتوان عناصر به کار رفته در این رمان را در زندگی شخصی او دید.
«عشق هرگز نمیمیرد» عنوان دیگری برای کتاب «بلندیهای بادگیر» است. این رمان ماجرای عشق نافرجام هیتکلیف و کاترین است. ماجرا از گذشتههای خیلی دور، یعنی زمان کودکی هتکلیف و کاترین آغاز میشود. آقای ارنشاو، پدر کاترین، بچه رها شدهای به نام هیتکلیف را پیدا میکند و تصمیم میگیرد سرپرستی او را به قبول کند. اما پسر ارشد خانواده، هیندلی از همان بدو ورودِ هیتکلیف با او دشمنی میکند. رفتار هیندلی پس از گذشت سالها نیز هیچ تغییری نمیکند و او بعد از مرگ پدر باز هم با حقارت با او رفتار میکند. در حالیکه کاترین دختر خانواده از همان کودکی با هیتکلیف رابطهای صمیمانه و عاطفی برقرار کرده و رشتهای از محبت و عشق بین این دو نفر شکل گرفته است. اما هیندلی که از هیتکلیف متنفر است و رفتار پرخاشگرانهای با او دارد سدی در مسیر عشق خواهر خود و هیتکلیف میشود و ملاقات بین آنها را ممنوع میکند.
اوضاع زمانی وخیم میشود که کاترین با مرد ثروتمندی به نام ادگار ازدواج میکند. هیتکلیف حالا کمر به انتقام بسته و بعد از سه سال به دهکده بازمیگردد تا انتقام خود را از همه بگیرد. بازگشتی که سرنوشت دو خانواده را برای همیشه تغییر میدهد.
امیلی برونته نویسنده و شاعر بریتانیایی در سال 1818 در شمال انگلستان به دنیا آمد. او پنجمین فرزند خانواده و خواهر کوچکترِ شارلوت برونته و خواهر بزرگترِ آن برونته بود و هریک از نویسندگان مطرح کلاسیک جهان محسوب میشوند.
امیلی و خواهرانش در عصر ویکتوریایی انگلستان زندگی میکردند. خواهران برونته در هیاهوی بحرانهای اقتصادی بریتانیا، به سرودن شعر و نوشتن داستان روی آوردند. آنها در این زمان با نام مستعار شعر میسرودند اما از دیوان شعرهای آنها چندان استقبال نشد. سه خواهر با وجود وضعیت بد مالی پدر و فشارهای او تصمیم گرفتند تا کار کنند و معلم فرانسه شوند. امیلی در سال 1838 معلم شد اما فشار کاری زیاد باعث شد تا کارش را رها کند. او 6 سال بعد به همراه دو خواهرش مدرسهای را راهاندازی کردند ولی هیچ دانشآموزی در آن ثبت نام نکرد.
در سال 1847 بعد از انتشار موفقیت آمیز «جِین اِیر» اثر شارلوت برونته، اميلی برونته تنها رمان «عشق هرگز نمیمیرد» را منتشر کرد. او برای نگارش این رمان دو سال زمان صرف کرد و تنها مشوق او کسی نبود جز شارلوت بود.
رمان بلندیهای بادگیر در ابتدا شكست خورد. اما بعد از مرگ نویسنده در فهرست بهترین رمانهای انگلیسی قرار گرفت. این عاشقانهی کلاسیک اکنون بیش از 150 سال است كه در سراسر جهان تجدید چاپ میشود و همچنان طرفداران زیادی دارد. امیلی در سن سی سالگی، تنها پس از یک سال از انتشار کتابش بر اثر بیماری سل از دنیا رفت.
انتشارات نگاه کتاب عشق هرگز نمیمیرد را با ترجمهی پرویز پژواک عرضه کرده و در اختیار علاقهمندان قرارداده است.
کتاب عشق هرگز نمیمیرد در دستهی کتابهای رمان و داستانهای انگلیسی قرار دارد و برای گروه سنی بزرگسال مناسب است. تعداد صفحات نسخهی چاپی کتاب 469 صفحه است که با مطالعهی روزانه 20 دقیقه میتوانید این کتاب را در 23 روز بخوانید.
کتاب عشق هرگز نمیمیرد جزو کتابهای حجیم و بلند با موضوع رمان عاشقانه و ادبیات انگلستان است. این کتاب برای افرادی که وقت بیشتری برای مطالعه دارند و میخواهند در زمینهی رمان و داستانهای انگلیسی زمان بیشتری را به مطالعه اختصاص دهند انتخاب مناسبی است.
هنگامی که به راهنمایی زیلا از پلکان بالا میرفتم سفارش کرد شمع را پنهان کنم و کوچکترین صدایی برنیاورم زیرا اربابش درباره اتاقی که من میبایستی آن شب را در آن جا بخوابم نظر خاصی داشت و هیچ گاه از روی میل اجازه نمیداد کسی به آن اتاق وارد شود و ساعتی را در آن جا بگذراند. دلیل آن مطلب را از او پرسیدم ولی وی چیزی نمیدانست و در جوابم گفت بیش از یکی دو سال نیست که در آن جا مشغول خدمت است و آن قدر جریان های عجیب و غیرعادی در اطراف خود میبیند که حوصله کنجکاوی ندارد.
خود من نیز از بس گیج و خسته بودم میلی به کنجکاوی بیشتری نداشتم پس در اتاق را به روی خود بستم و به اطراف نگریستم تا تختخواب را بیابم. همه اثاث اتاق عبارت بود ازیک صندلی، یک گنجه جالباسی و جعبه بسیار بزرگی از چوب بلوط که در قسمت بالای آن دریچههای چهارگوشی شبیه پنجرههای کالسکه تعبیه شده بود. چون به جعبه مزبور نزدیک شدم و درون آن را نگاه کردم متوجه شدم که یک نوع تختخواب قدیمی است و طوری ترتیب داده شده است که هرکس درون آن قرار گیرد خود را مستقل و فارغ از مزاحمت سایرین بیابد و احتیاجی نباشد که هریک از افراد خانواده برای خود اتاقی جداگانه داشته باشد. داخل جعبه مزبور در حقیقت شبیه اتاقکی بود و درگاه پنجرهای که از یک طرف آن را محصور میساخت به صورت میزی مورد استفاده قرار میگرفت. دریچههای ورودی تختخواب را به کناری زدم و با شمعی که در دست داشتم وارد آن شدم ودوباره دریچهها را بستم. در آن موقع خود را از مزاحمت هیتکلیف و دیگران درامان میدیدم.
در طاقچهای که شمع را به روی آن نهادم تعدادی کتاب با جلدهای کپک زده قرار داشت و سراسر طاقچه پوشیده از خطوطی بود که در نتیجهی خراش دادن رنگ چوب پدید آمده بود. خطوط مزبور به اشکال کوچک و بزرگ یک نام را نشان می داد، در یک گوشه کاترین ارنشا و در گوشه دیگرِکاترین هیت کلیف و کمی آن طرفتر همان نام به کاترین لینتون تغییر یافته بود.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 2.۸۵ مگابایت |
تعداد صفحات | 446 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۱۴:۵۲:۰۰ |
نویسنده | امیلی برونته |
مترجم |