جما، دختری که در شهر رشد یافته توسط تای، مردی که بزرگ شده دنیای وحشی و بیابانهای استرالیاست ربوده میشود. علیرغم شک بزرگ و ترس عمیقی که این اتفاق بر وجود جما انداخته، او پس از مدتی متوجه میشود نسبت به رباینده خود احساس پیدا کرده است. احساسی که مشخص نیست عشق است یا بهسادگی، سندروم استکهلم که در نتیجهی تنها بودن برای مدت طولانی با یک رباینده رخ میدهد. لوسی کریستوفر در این رمان نهایت طنازی قلم خود را به کار برده و داستانی خلق کرده که با یک تیر چندین و چند نشانه را هدف قرار داده است. وی از یکسو به ایجاد جریان احتمالی سندروم استکهلم اشاره میکند، از سوی دیگر تأثیر رفتار والدین و فشار رفتاری آنان با نوجوانان را به تصویر میکشد و مهمتر از همه، به جریان ربوده شدن دختران و نجاتیافتگان چنین اتفاقی صدایی واضح و رسا میبخشد.
ربوده شده گرچه شاید فقط نامهای باشد که جما آنرا نوشته تا هرچه در سر داشته و هر احساسی در دل داشته بیرون کند و شاید گفتوگوی یکطرفه و سادهای به نظر برسد؛ اما سرتاسر درسی است از سر شاخههای متنوع روانی انسان که راه خود را تا عمق احساسات شخصیتها می پیماید و کاری میکند که تا مدتهای مدید داستان اتفاقی را که روزی در فرودگاه برای جمای شانزدهساله افتاد از یاد نبرید و در شروع هر سفری اطراف خود را با ترس زیر نظر بگیرید که نکند "تای" ای دیگر در کمین و در فکر ربودن شما باشد.
این کتاب داستانی ساده نیست.