مجموعه داستان «باور کن تو فوجیکو نیستی»، فرم و محتوای متنوع و متفاوتی دارد و نگاهی جوان و جست جو گرا را در حوزه ادبیات داستانی دنبال میکند. از زیستن در قلب تهران مدرن در «شاید اگر ویرجینیا وولف باشی»، تا شهرکهای بی روح حاشیه شهر در «معصوم» و از بازی عاشقانهای در پی بازسازی روزگار خوش رفته در «متاستاز» و «روح مسخ شدهی کتایون»، تا گره خوردن رویای دختری جوان به جادوی شرق دور در «باور کن تو فوجیکو نیستی»