در تمامی میادین اسبدوانی حرف اوّل را اسب آریان میزد؛ بدون چون و چرا برنده میدان بود!...
همتایی نداشت، دیگر رقیبان همواره در پی کسب مقامی بعد از مقام آن اسب بودند. شرط بندی و برد و باختهای کلان همیشه بر روی اسب آریان انجام میشد. آنقدر این امر واضح و بدیهی مینمود که همگان روی بردش شرطبندی میکردند. صاحبانش که در واقع مالکان کورسهای اسبدوانی بودند نیات پلشتی بر این واقعه پیشبینی نموده و هر زمانی که لازم میبود اسب ببازد در صورت باخت هم مبالغ کلانی به حسابهایشان واریز میشد، طرح باخت اسب را از قبل چیده بودند.
در حقیقت صاحبان اسب بیشباهت به صاحبان کازینو و قمارخانههایی نبودند که در نهایت برد و یا باخت مشتریانشان سود کلان به جیبشان سرازیر میکرد و بازندگان، بیچارگانی بودند که به طمع برد به آن مکانها پای مینهادند!
دیگر روی سکه داستان اسب آریان بود که از سلولهای مشابهسازی و امتزاج نوعی اسپرم مادیانِ سختکوش و اسب صاحب نژادی شکل گرفته که از آن حیوان در دیگر مقاطع نسلکشی کرده تا به صورت نامشروع در دیگر شهرها و مکانهای ورزشی به فعالیت بپردازد.
اغلب شهرها نا آرام و بدون امنیت. مردمان خسته وکوفته پی گرفتاریهای روزمرّه خود بودند و همواره از گروهها و باندهای مخوفی که فعالیتهای خلاف داشتند رویگردان و همیشه سعی داشتند که از آنها دوری گزینند و به نوعی سرشان در لاک خودشان باشد. در هر حالت از آزار و قوانین خشن اعمال شده گروههای مافیایی گزند و آسیبهای فراوانی به ایشان میرسید. تقریباً در تمامی کلانشهرها و در سطوح بینالمللی دستههای مافیایی دسیسههای گوناگونی را ترتیب داده و همه جا را زیر سیطره و قدرت و نفوذ خود در آورده بودند.
در کشاکش ماجراهای فوق دو گروه بسیار مخوف فعالیتهای چشمگیری داشتند که دوایر و مراکز مهم اقتصادی تحت سیطره و فعالیتهای آنها واقع شده و مردمان را مفلوک و منکوب خود کرده بودند.
***
در شلوغی و ازدحام جمعیت چند نفر، مردی را که آشفته مینمود به این سوی و آنسوی میکشاندند. اسیر چنان مینمود که از چنگال ایشان خلاصی ندارد و بزودی به مسلخ کشانیده میشود!....
عدّهای کف میزدند و هورا میکشیدند، جمعی دیگر از مردم مات و مبهوت به ماجرا چشم دوخته بودند!...
برخی از آنهایی که بیجهت کف میزدند و شادی مینمودند به یقین به وسیلۀ گماشتگان در جمعیت تحریک شده و راهی را کورکورانه و ندانسته پذیرفته بودند.
در جلوی جمعیت مردی غولآسا در صندلی عقب اتومبیل کروکی قرمزرنگی نیمخیز شده، بسیار هیجان زده به چشم میآمد.
در دو سمت او دو مرد قوی هیکل که در واقع محافظین او بودند قرار گرفته و اتومبیل آرام آرام پیش میرفت!...
ظاهراً اینگونه مینمود که از مرد اسیر به شدّت مراقبت میشود که از جانب جمعیت گزند و آسیبی به او نرسد. آنها در ظاهر معتقد به حقوق انسانی بودند و ژست انسانهای بشردوست را به خود گرفته ولی در باطن خیالاتی دیگر در سر میپرورانیدند؛ تلاش نهایی آنها اجرای حکم و محکومیت اسیر و پایان دادن به آشوبها بود!