0
امکان مطالعه در اپلیکیشن فیدیبو
دانلود
بادبادک باز

معرفی، خرید و دانلود کتاب بادبادک باز

نویسنده:
خالد حسینی
درباره بادبادک باز
البته این واضح بود،همه می­دانستند که کمونیست­ها یک مشت انسان­های بی­شخصیت هستند. از این گدا گشنه­های بی­سر و پا بودند. همان سگ­هایی که قبل از این که شوروی بیاید،حتی لیاقت لیس زدن کفش­هایم را نداشتند.حالا پرچمی را به دوش می­کشیدند و به من دستور می­دادند. در مورد از میان برداشتن بورژوازی برایم سخنرانی کردند و ادای باکلاس­ها را در می­آورند و همیشه همین بود. پولدارها را می­گرفتند و توی زندان می­انداختند تا زهر چشم بگیرند. ما را شش نفری توی آن سلول کوچک اندازه­ی یخچال چپانده بودند و هرشب یک فرمانده که دو رگه­ی هزاره­ای و ازبک بود و بوی گند می­داد، یکی از زندانی­ها را بیرون می­کشید و این قدر می­زد تا صورتش پر از عرق می­شد. بعد سیگاری می­کشید، قولنجش را می­شکست و می­رفت. و شب بعد یکی دیگر.یک شب به من گیرداد.چشمت روز بد نبیند. سه روز بود که ادرارم خونی بود. چون سنگ کلیه دارم. اگر هم تا حالا نداشتی، بدان بد دردی است. مادرم هم قبلاً سنگ کلیه داشت. یادم هست می­گفت حاضر است درد زایمان داشته باشد، اما این درد را نداشته باشد. به هر حال کاری نمی­توانستم بکنم. مرا آوردند بیرون، افتادند به جانم، آن مرد چکمه­هایی بلند تا زانو پوشیده بود و با یک پنجه­ی فولادی که هر شب برای این کار توی پایش می­کرد، مرا می­زد. فریاد می­کشیدم و او یکسره می­زد. یک دفعه روی کلیه­ی چپم لگدی زد و سنگ رد شد. آخ که چقدر راحت شدم.» آصف خندید. «من نعره زدم الله اکبر، اما او بازهم محکم­تر می­زد. من می­خندیدم. همین طور که می­خندیدم دوباره مرا توی سلول انداختند. همین طوری خندیدم و خندیدم تا این که فهمیدم این یک پیام از طرف خداوند است که با من بوده است. خواست او بود تا من زنده بمانم. می­دانی چند سال پیش توی میدان جنگ با همان فرمانده برخورد کردم. درست حول و حوش منمیه بود. او را توی سنگری دیدم که جای موشک توی سینه­اش خونریزی می­کرد.همان چکمه را پوشیده بود.پرسیدم مرا می­شناسد یا نه. گفت نه؛ همان چیزی را که به تو گفتم، به او هم گفتم. پس هیچ قیافه­ای از یادم نمی­رود. بعد مثانه­اش را با تیر زدم. از آن موقع مأموریت مذهبی من شروع شد.» صدای خودم را می­شنیدم که گفتم: «چه مأموریتی؟ سنگسار کردن زناکارها؟ تجاوز به بچه­ها؟ شلاق زدن زنانی که کفش پاشنه بلند می­پوشند، قتل عام هزاره­ای­ها، همه­اش به نام اسلام؟» این­ها بی­اختیار از دهانم پرید، قبل از این که بتوانم خودم را کنترل کنم گفته بودم. با خودم گفتم ای کاش می­شد همه را پس بگیرم و قورتشان بدهم. ولی خوب، دیگر کار از کار گذشته بود. اگر هم امیدی برای زنده بودن داشتم، به باد رفته بود. اونگاهی به من کردو بعد با پوزخندی گفت: «می­بینم دارد جالب می­شود. ولی چیزهایی هست که وطن فروش­هایی مثل تو آن­ها را درک نمی­کنند.» گفتم: «مثلاً چی؟» آصف اخم کرد و گفت: «مثلاً غرور ملت­تان، آداب و رسومتان، زبانتان. افغانستان مثل یک عمارت اعیانی زیباست که پر از آشغال شده است. این آشغال­ها باید دور ریخته شود.» گفتم: «توی مزارشریف خانه به خانه برای این می­رفتی؟ که آشغال­ها را دور بریزی؟» گفت: «بله دقیقاً.» گفتم: «غربی­ها یک اصطلاح برای این کار تو دارند، به آن پاکسازی قومی می­گویند.» آصف خوشحال شدوگفت: «اِ جدی؟پاکسازی قومی.خوشم آمد.جالب است.» گفتم: «من فقط آن پسر را می­خواهم.» آصف هنوز درگیر آن کلمه بود؛ پاکسازی قومی. دوباره گفتم: «من آن پسر را می­خواهم.» نگاه سهراب به سمتم چرخید.مثل نگاه یک گوسفند قربانی بود. حتی چشم­هایش سرمه هم داشت. یادم هست که در عید قربان ملا در حیاط خلوتمان به چشم­های گوسفند سرمه می­کشید. قبل از بریدن گلویش حبه قندی توی دهانش می­گذاشت. التماس را در چشمانش می­دیدم.» آصف گفت: «برای چی؟»
دسته‌ها:

شناسنامه

فرمت محتوا
epub
حجم
1.۹۳ مگابایت
تعداد صفحات
408 صفحه
زمان تقریبی مطالعه
۱۳:۳۶:۰۰
نویسندهخالد حسینی
مترجمامیر سالارکیا
ناشرنشر هنر پارینه
زبان
فارسی
عنوان انگلیسی
The kite runner, 2,003
تاریخ انتشار
۱۳۹۸/۰۳/۲۶
قیمت ارزی
4 دلار
قیمت چاپی
48,000 تومان
مطالعه و دانلود فایل
فقط در فیدیبو
epub
۱.۹۳ مگابایت
۴۰۸ صفحه

نقد و امتیاز من

بقیه را از نظرت باخبر کن:
دیگران نقد کردند
4.3
از 5
براساس رأی 7 مخاطب
5
ستاره
57 ٪
4
ستاره
14 ٪
3
ستاره
28 ٪
2
ستاره
0 ٪
1
ستاره
0 ٪
4 نفر این اثر را نقد کرده‌اند.
3

فکر میکنم این کتاب ویرایش نشده باشه. انگار فقط یکی هول هولکی از روی چیزی تایپش کرده یسری جملات نصفه رها شدن و چسبیدن به جمله ی بعدی. گیومه ها باز شدن اما بسته نه. گاهی باید برگردی تا بفهمی کجا حرف طرف تموم شده فاصله گذاری بعضی کلمات اشتباهه. برای کلمات نااشنا مثل اسم شهرا و شکل خوندنش هیچ راهنمایی نیست و... اما از نظر محتوا کتاب چیزی کم نداره و ترجمه هم بطور کلی روونه

3

از طرفی داستان جذابی داره و شما نمیتونی کتاب را زمین بذاری، یکسره میخونیش، ولی از طرفی اشتباه تایپی داره و تو را به اشتباه میندازه. نکته دیگه اینکه کتاب به دو بخش تقسیم شده ، نیمه اول بسیار رئال و نیمه دوم مثل اکثر رمان ها پر از کلیشه. در مورد زمان ها و ساعت ها هم فکر میکنم تناقض داره. در کل بخونید خوبه.

4

بی شکـیکی از بهترین کتابها است تا حدودی با فرهنگ کشور همسایه اشنا می شوید.ـبعضی قسمت های کتاب اشک اادم را در می یاره

5

خیلی عالی و جذاب به نظرم باید بیش از یک بار خوانده شود ..اگر چه مشکل ویرایشی زیادی داشت ولی اصل داستان زیبا و خواندنی بود.

4.3
(7)
24,000
تومان
%30
تخفیف با کد «HIFIDIBO» در اولین خریدتان از فیدیبو

گذاشتن این عنوان در...

قفسه‌های من
نشان‌شده‌ها
مطالعه‌شده‌ها
بادبادک باز
بادبادک باز
خالد حسینی
نشر هنر پارینه
4.3
(7)
24,000
تومان