0
امکان مطالعه در اپلیکیشن فیدیبو
دانلود
کتاب لودمیلا نشر پرنیان اندیش

کتاب لودمیلا نشر پرنیان اندیش

داستانی از لیختن اشتاین

کتاب متنی
فیدی‌پلاس
درباره لودمیلا
اما، پدر پولدا راست می‌گفت، و آلوییس اشتباه می‌کرد. ویکلینگ کوچک درواقع بسیار بیچاره و بداقبال بود. زیرا او در آرزوی ناامید کننده برنده شدن در آخر تابستان، با به گردن انداختن صندلی شیردوشی، و آراستن آن با روبان‌های رنگارنگ شاد، از پا درآمده، تحلیل رفته بود. در این‌که آیا ویکلینگ رؤیای جلوداری حرکت دسته‌جمعی گله را از بالای کوهستان به پایین در سر داشت تردید وجود دارد، به گردن انداختن تاج گلی از برگ‌بو و زنگ مسی بزرگ برای چنین گاو کوچک و نه خیلی خوب پرورش‌یافته‌ای بیش از توانش بود. اما در بهار، هنگامی‌که با گله‌های دیگر که کشاورزان تهی‌دست‌تر مالکان آن‌ها بودند، ویکلینگ، آهسته و با زحمت از داخل تونل به‌سوی چراگاه بالای کوه حرکت کرد، اطمینان داشت که حداقل می‌تواند نشان قرمزرنگ قلب یا صلیب را برای مالک خود به دست آورد، و آنچه روح بی‌آلایش و متین او خیلی بیشتر آرزو داشت آراستن صندلی شیردوشی و آویختن آن به گردنش بود. اما حقیقت غم‌انگیزی، که او و چوپانش به‌زودی دریافتند این بود که او خیلی نیرومند نبود، توانش محدود، کوچک اندام و لاغر بود، و درمجموع با گاوهای تنومند و قوی نژاد آلپ که شیر آنان به مقدار فراوان، گرم، کف دار، خوش‌طعم دوشیده می‌شد، قابل برابری نبود. به‌طور کامل سالم نبود و روزهایی بود که اصلاً شیر نداشت. او به‌ویژه زیبا نبود، سر پهن نداشت، دارای چشمان گشاد و مژگان بلند و کج بود که در نظر دیگران او را کمی مانند ملکه‌های زیبای پیر نشان می‌داد. او رنگ خاکستری مایل به قهوه‌ای داشت، اما خاکی‌تر و تیره‌تر با پهلوهایی لاغر و پاهای بلند، و با پوزه سفیدش که او را رنگ‌پریده‌تر و ظریف‌تر نشان می‌داد بیشتر با بقیه فرق داشت. ویکلینگ بسیار کوشید که کامیاب شود، اما کمی سودمند بود. هفته‌ها که می‌گذشت، او بیش‌تر و بیش‌تر احساس کرد در شیر دادن عقب است. هرچه بیش‌تر می‌کوشید و نگران می‌شد، کمتر به نظر می‌رسید به تولید شیر قادر باشد. او کارش را جدی می‌گرفت، با تمام وجود می‌خورد، به‌طور خستگی‌ناپذیری از علف‌های شیرین و بلند می‌چرید، خیلی فعالیت نمی‌کرد، یا به چراگاه‌های بالاتر که ممکن بود برای فرایند گوارش او مشکلی ایجاد کند نمی‌رفت، در عوض بعدازظهرها در سایه بی‌سروصدا دراز می‌کشید، درباره این‌که بر سر گذاشتن صندلی شیردوشی و هورا کشیدن و تشویق مردم چگونه خواهد بود، اندیشه می‌کرد. نشخوارش را با دقت می‌جوید، ساعت‌های بسیاری را با اندیشه‌های خوب درباره مادر بودن و مسئولیت تولید شیر سپری می‌کرد. گرچه ویکلینگ بسیار کوشش کرد اما کامیاب نشد. هنگامی‌که شیردوش به سویش آمد و صندلی یک‌پایه شیردوشی را به خاک رس کف اسطبل محکم کرد، گفت: «آه، به‌سختی می‌ارزد سطل شیردوشی را برای تو بیاورم، گاو ناتوان بی‌نوا». با این‌ وجود چون مرد خوبی بود از روی مهربانی شیر او را دوشید، اما حاصل آن بیش از یک‌سوم سطل نبود، و شاید کمتر، چون مزه‌اش رقیق بود، بدون کف و غلظت، اما در عوض مایعی کم‌چربی و آبی‌فام، فقط مناسب مصرف خوک‌ها و جوجه‌ها.
دسته‌ها:

شناسنامه

فرمت محتوا
epub
حجم
1.۰۰ مگابایت
تعداد صفحات
88 صفحه
زمان تقریبی مطالعه
۰۲:۵۶:۰۰
نویسندهغلامرضا افرافراز
ناشرپرنیان اندیش
زبان
فارسی
تاریخ انتشار
۱۳۹۸/۰۳/۱۹
قیمت ارزی
12 دلار
قیمت چاپی
55,000 تومان
مطالعه و دانلود فایل
فقط در فیدیبو
epub
۱.۰۰ مگابایت
۸۸ صفحه

نقد و امتیاز من

بقیه را از نظرت باخبر کن:
دیگران نقد کردند
5
از 5
براساس رأی 1 مخاطب
5
100 ٪
4
0 ٪
3
0 ٪
2
0 ٪
1
0 ٪
1 نفر این اثر را نقد کرده‌اند.
5

کتاب بسیار جالبی بود و قلمی روان و عالی ممنون از فیدیبو

5
(1)
22,000
تومان
%30
تخفیف با کد «HIFIDIBO» در اولین خریدتان از فیدیبو

گذاشتن این عنوان در...

قفسه‌های من
نشان‌شده‌ها
مطالعه‌شده‌ها
لودمیلا
داستانی از لیختن اشتاین
پرنیان اندیش
5
(1)
22,000
تومان