این کتاب جایی است که آغاز میشوم و به پایان میرسم.
این کتاب دربارۀ مرگ من است.
شبیه کتاب خاطراتی نیست که انتظار دارید.
افکار روزانه و پروازهای پرشتاب ذهنم را به سوی خاطراتم نوشتهام؛ و البته تعدادی مصاحبه و مشاهدات مبتنی بر واقعیت.
«در نیمه راه» زندگیام بیماری نادر اسکلروز جانبی آمیوتروفیک (ایالاس) به من هجوم آورد. این بیماری یک دورۀ سریع و تهاجمی است. و فقط یک پایان دارد: مرگ. درمانناپذیر است و بهبودنیافتنی.
بر سر انسان در چنین وضعیتی چه میآید؟
یک سال پیش گزارشگر تماموقت تلویزیون بودم؛ امروز بدون کمک نه میتوانم چیزی بخورم، نه راه بروم، نه خودم را بشویم.
به خاطر هرآنچه تجربه نکردهام، اندوه عمیقی را در وجودم احساس میکنم. این که بهزودی چهار فرزندم را ترک خواهم کرد، مرا از پا درآورده است.
اما همزمان لذت بسیاری میبرم و از تجربه کردن چیزهایی که با آن روبهرو میشوم شادم. خانۀ من هر روز بارها با صدای خنده پر میشود.