کتاب صوتی لطیفه های زیر خاکی جلد 2 علیرضا لبش آوانامه

با گسترش و فراگیری فضای مجازی، لطیفه خوانی نوجوانان و جوانان هم به این سمت و سو رفته است؛ اما شاید بتوان گفت در این روزگار دیجیتالی که لطیفه‌های تکراری و بی‌ارزش در فضاهای مجازی دست به دست می‌شود چقدر جای ادبیات کهن و لطیفه‌های پر مغز و شیرین آن خالی است. ادبیاتی که در آن سعدی‌ها و حافظ و بزرگان دیگری حکایت‌ها و نکته‌ها و لطیفه‌های دلنشینی دارند. انتشارات مدرسه با جمع‌آوری این داستان‌ها و حکایت‌های کوتاه طنز ادبیات کهن به زبان ساده در قالب 5 جلد کتاب در تلاش است تا بار دیگر به نوجوانان ایرانی یادآوری کند که از فرهنگ خود دور نمانند. کتاب صوتی لطیفه‌های عرفانی کتابی است ساده و روان از حکایت‌ها و لطیفه‌های شیرین عطار نیشابوری به زبان ساده برای دوستداران ادبیات فارسی.

درباره کتاب لطیفه‌های عرفانی

کتاب صوتی لطیفه‌های عرفانی اثر علیرضا لبش است که مجموعه‌ای از حکایت‌های عرفانی و طنزگونه‌ی تذکره الاولیای عطار را بازنویسی کرده است. یکی از نکات جالب درباره‌ی این کتاب صوتی زبان ساده و روان آن است چرا که معمولا وقتی از عرفان و تصوف صحبت می‌شود همه با پیش ذهنی که از ادبیات کهن و سنگین دارند سراغ آن نمی‌روند.

علیرضا لبش با مجموعه کتاب‌های لطیفه‌های زیرخاکی حکایت‌ها و لطیفه‌های شیرین و جذاب ادبیات کهن را به زبان ساده و طنز بازنویسی کرده است تا نوجوانان و جوانان علاوه بر آشنایی با طنز کلاسیک با مفاهیم عمیق و مهم زندگی از زبان بزرگان آشنا شوند.

 لطیفه‌های زیرخاکی شامل 5 جلد کتاب با عناوین «لطیفه‌های دلگشا» از عبید زاکانی، «لطیفه‌های عرفانی» از فریدالدین عطار نیشابوری، «لطیفه‌های طرب‌انگیز» از بوستان و گلستان سعدی، «لطیفه‌های ملس» از امثال‌وحکم دهخدا و «لطیفه‌های شیرین» از کتاب «لطائف الطوائف»، نوشته فخرالدّین علی‌صفی است که شامل لطیفه‌های طایفه‌ها و گروه‌های مختلف مردم است.

علیرضا لبش درباره‌ی این مجموعه می‌گوید: «همه این لطیفه‌ها به معنای جوک نیست که با خواندنشان بخندیم. برخی این گونه‌اند و برخی هم نکات طنزآمیز را بیان می‌کنند. در جمع‌آوری این لطیفه‌ها بیشتر به بحث طنز پرداختم تا خود جوک‌وارگی قصه‌ها». همچنین می‌توان گفت تفاوت کتاب لطیفه‌های عرفانی با کتاب‌های مشابه آن در بازار در این است که نویسنده در بازنویسی به متن اصلی و نکات و ظرافت‌های آن وفادار بوده است. این کتاب به نوجوانان این امکان را می‌دهد تا زمان خود را به‌جای فضای مجازی در کتاب‌های مفید و کاربردی استفاده کنند.

دبیر گروه طنز انتشارات مدرسه در مورد شکل‌گیری این مجموعه کتاب‌ها گفته است: «واقعیتش این است که در دنیای امروز که فضای مجازی خیلی فعال‌شده است و لطیفه‌‌های کوتاه خیلی پخش می‌شود با خودم فکر کردم ادبیات کهن ما پر از داستان‌ها، نکته‌ها و لطیفه‌های کوتاه است که به زبان امروز می‌تواند نوشته و در یک کتابی جمع‌آوری شود تا در دسترس نوجوانان قرار بگیرد و اگر خواستند انتشار دهند از این منبع استفاده کنند. منبعی که دور نیست و مخاطب را به اشتباه نمی‌اندازد. در فضای مجازی خیلی از این مطالب را به اسم‌های مختلف و مطالب اشتباه می‌بینیم و این اشتباهات پخش و بازنشر می‌‌شود و نوجوانان گاهی به اشتباه می‌افتند و از فرهنگ خود‌شان دور می‌شوند».

کتاب لطیفه‌های عرفانی را انتشارات مدرسه منتشر کرده است و رضا مکتبی تصویرگر این مجموعه است. کتاب صوتی لطیفه‌های عرفانی را نیز آوانامه با خوانش سامان قلیچ خانی در 1 ساعت و 31 دقیقه در دسترس علاقه‌مندان و نوجوانان قرار داده است.

درباره علیرضا لبش نویسنده کتاب لطیفه‌های عرفانی

علیرضا لبش نویسنده، شاعر و طنزپرداز معاصر متولد سال 1360 است. او در رشته‌ی جامعه‌شناسی فارغ‌التحصیل شده و در جشنواره‌های مطرح و متعدد ادبی مثل جشنواره بین‌المللی شعر فجر، جایزه ادبی اصفهان، گام اول و…. برگزیده شده است.

لبش در سبک نو و شعر سپید شعر می‌گوید. او در کنار شعر داستان می‌نویسد و طنزپرداز هم است.

 مجموعه کتاب‌های لطیفه‌های زیرخاکی، کتاب خنده در مراسم تدفین، نسکافه‌های بعد از ظهر، مرثیه‌ای برای گمگشتگی و کافه خنده از آثار منتشر شده اوست.

در بخشی از کتاب صوتی لطیفه‌های عرفانی می‌شنویم

روزی کاروان بزرگی در راهی میرفت. ناگهان کاروانیان سرو صدای دزدان را شنیدند. بازرگانی در میان کاروان پول نقد بسیاری داشت. با خودش گفت: «باید این پول نقد را پنهان کنم که اگر کاروان را دزد بزند حداقل این پول نقد باقی بماند» به بیابان رفت. خیمه‌ای را دید و در آن خیمه مردی با لباس کهنه نشسته بود. به او اعتماد کرد و خواست پولهایش را به او بسپرد. مرد داخل خیمه گفت: «داخل خیمه بیا و پول‌هایت را گوشه‌ای بگذار و برو». مرد چنین کرد و بازگشت. وقتی به کاروان رسید دزدان به کاروان زده بودند و اموال همه را برده بودند. مرد وسایل باقی‌مانده‌اش را جمع کرد و به سوی آن خیمه رفت. تا پولش را پس بگیرد. وقتی به خیمه رفت دید که دزدان در خیمه نشسته‌اند و اموال دزدی را تقسیم می‌کنند. با خودش گفت: «آه اموالم را دو دستی به دزدان تقدیم کردم.» خواست برگردد. آن مرد که از ابتدا با لباس کهنه داخل خیمه نشسته بودند و رئیس دزدان بود او را دید و صدایش کرد و گفت بیا. مرد با ترس و لرز داخل خیمه رفت. گفت: «چه کار داری؟» مرد گفت: «رای پس گرفتن امانت آمده‌ام». گفت: «برو از همانجا که گذاشته‌ای بردار» مرد پولش را از همان‌جا برداشت و رفت.

دزدان دیگر با عصبانیت به رئیسشان گفتند: «ما در این کاروان هیچ پول نقدی پیدا نکردیم. تو چطور گذاشتی این‌همه پول نقد را ببرد.» رئیسشان گفت: «او به من اعتماد کرد و من به خدا اعتماد دارم. من به اعتماد او جواب دادم تا خدا به اعتماد من جواب بدهد.» و این باعث توبه او از دزدی و رستگاری‌اش شد.