آدمی را از بین آدمهای دیگر میکشند بیرون. او نباید امشب قاطی اینها بخوابد. باید به جایی دیگر فرستاده شود و شب تنها بخوابد. چرا؟ چون این حکایت شب آخر است و شب آخر نمیتواند جوری دیگر باشد.
این همان شبی است که معمولا، آدمها تا صبح در بستر غلت میخورند و خودشان را جابه جا میکنند و در سینمای کوچک ذهنشان، فیلمی از رویدادهای تمام عمر خود را تماشا میکنند. البته فیلم باید با دور تند پخش شود تا هیچ چیزی از قلم نیفتد و تمام وقایع، یکایک از تلخ تا شیرین و از سفید تا خاکستری و سیاه، مرور و یادآوری شوند. کارگردان خود تویی، بازیگر تو و سینمادار و تماشاگر هم خود تو.
داستانها زیبا و بسیار خواندنی اند. مجموعه داستان دارای زبان روان است و از زبان فارسی به درستی استفاده کرده است موضوع های داستان نو و ابتکاری است. نوعی شاعرانگی در پرداختن به موضوعها دارد.