

کتاب آوسنه بابا سبحان
نسخه الکترونیک کتاب آوسنه بابا سبحان به همراه هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا دانلود کنید!
نقد و بررسی کتاب آوسنه بابا سبحان
از دیرباز افراد زیادی در روستاها بر روی زمین ثروتمندان و حتی خارجیها کار میکردند و تمامی دستاوردهای زندگیشان وابسته به زمین زراعی آنها بود. هرگونه تغییر مالکیت در این زمینها ممکن بود افراد زیادی را فقیرتر و بیکار کند. «محمود دولت آبادی»، نویسندهی برجستهی ایرانی براساس تجربهی زندگیاش در روستا داستان کتاب «آوسنه بابا سبحان» را خلق کرده است. این نویسنده در این داستان خانوادهای را به تصویر میکشد که برای به دست آوردن نان شبشان در مقابل بیوهزنی قرار میگیرند که صاحب زمین است.
درباره کتاب آوسنه بابا سبحان
کتاب «آوسنه بابا سبحان» The Tale of Baba Sobhan داستان بلندی از «محمود دولت آبادی»، نویسندهی برجستهی ایرانی است که سال 1347 منتشر شده است. این داستان در فضای کمتر سیاسی روایت شده است و بازتابی از زندگی مردم فقیر و تنگدست روستاییان است. شخصیتهای اصلی این داستان که متشکل از «بابا سبحان» و دو پسرش است در یکی از روستاهای نزدیک خراسان زندگی میکنند. پسران این پیرمرد روی زمین یکی از زنان ثروتمند آن منطقه،«عادله» کار میکنند و سعی میکنند با کمترین امکانات زندگی کنند. روزگار اما سرنوشت سختتری برای آنها در نظر گرفته است و صاحب زمین تصمیم میگیرد زمین را به شخص دیگری اجاره بدهد.
کتاب «آوسنه بابا سبحان» را بهطور مستقل «نشر نگاه» سال 1383 منتشر کرده است که نسخهی الکترونیک این اثر در این صفحه از فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است. این اثر را «بهمن نیرومند»، نویسنده و مترجم ایرانی هم به زبان آلمانی ترجمه کرده است. همچنین براساس داستان این کتاب «مسعود کیمیایی»، کارگردان ایرانی فیلم سینمایی «خاک» را در سال 1352 ساخت. «محمود دولت آبادی» پس از اکران این فیلم اعلام کرد داستان او با این فیلم تفاوتهای چشمگیری دارد و «آوسنه باباسبحان» بر محور اقتصادی خرده زمینداری خرده دولتمندی شهری دور میزند و در مرکز این دایره «عادله» قرار دارد. این نویسنده نقدش را با عنوان «بابا سبحان در خاک» در آن زمان منتشر کرد.
داستان «آوسنه بابا سبحان» از مجموعهی «کارنامه سپنج» است، این مجموعه شامل ده داستان کوتاه و بلند دیگر «بیابانی و هجرت»، «از خم چنبر»، «گلدستهها و سایهها»، «ادبار و آیینه»، «سفر»، «با شبیرو»، «عقیل عقیل»، «دیدار با بلوچ»، «روز و شب یوسف» و «گاواربان» است که طی سالهای 1341 تا 1355 به نگارش درآمدهاند. مجموعهی «کارنامه سپنج» شامل اولین داستاننویسیهای «دولت آبادی» است که بیشتر آنها روایت وضعیت اجتماعی نابسامان است.
درباره محمود دولتآبادی، داستاننویس پرکار ایرانی
«محمود دولت آبادی» نویسندهی برجستهی ایرانی در مرداد سال 1310 در روستای دولت آباد سبزوار به دنیا آمد. او کودکیاش را در روستا گذراند ولی برای تحصیلات دبیرستانی به سبزوار و مشهد رفت. او در این زمان با سینما و تئاتر آشنا شد و در پی علاقهاش به این حوزه راهی تهران شد. او در تئاتر پارس مشغول به کار شد و در کلاسهای بازیگری آناهیتا شرکت کرد. او در این دوران در تئاترهای پرطرفداری براساس آثار افراد بزرگی همچون «برتولت برشت»، «بهرام بیضایی» و «اکبر رادی» نقش بازی کرد و بهطورجدی وارد حوزهی هنر و ادبیات شد. او در این دوران، دههی چهل اولین داستانش را بانام «تهِ شب» در مجلهی آناهیتا منتشر کرد و نویسندگی را پیش گرفت. آن دوره وضعیت اجتماعی و سیاسی کشور نابسامان بود و این نویسنده نیز مانند سایر روشنفکران دستگیر شد. او هیچگاه نوشتن را متوقف نکرد و دههی پنجاه نوشتن شاهکارترین اثرش را نیز آغاز کرد. او «کلیدر» دومین رمان بلند جهان را طی پانزده سال نوشت و بهعنوان یکی از برجستهترین نویسندگان شناخته شد.
نثر و قلم توانای «محمود دولت آبادی» بر داستاننویسان همدورهاش تأثیر گذاشت و او خود از طرفداران «صادق هدایت» بود. او رنج و فقر مردم را درونمایهی آثارش قرار داد و طبقات ضعیف جامعه را به تصویر کشید. «محمود دولت آبادی» در عرصهی سیاسی نیز همواره فعالیت داشته و به همین دلیل بهوضوح آزادی اجتماعی، قیام و رنج مردم در داستانهایش دیده میشود. او نویسندهای باشهرت جهانی است که بارها موفق به دریافت جوایز مهم ادبی شده است. او برای رمان «کلیدر» نامزد دریافت نوبل ادبیات شد و سال ۲۰۱۳ میلادی جایزهی «یان میخالسکی» برای رمان «زوال کلنل» دریافت کرد. همچنین سال 2014 نشان «شوالیه هنروادب» از دولت فرانسه را دریافت کرد و بیشازپیش مشهور شد.
«محمود دولت آبادی» نویسندهی پرکاری است و تا امروز داستانهای کوتاه و بلند زیادی از او منتشر شده است. از آثار دیگر این نویسنده که نسخهی الکترونیک آنها در فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است میتوان به «آن مادیانِ سرخیال»، «ادبار و آینه»، «روز و شب یوسف»، «دیدارِ بلوچ»، «گلدسته و سایهها» و «گاوارِبان» اشاره کرد.
در بخشی از کتاب آوسنه بابا سبحان میخوانیم
من مگه چی کارم میشه؟ چیزی ازم کم ميشه که برم آب بیارم؟ برای خودم و بچههام آب میارم. برای دیگران که سقایی نمیکنم تا خجالت داشته باشه؟ این چیزا برام عار و ننگ نیست. ننگ او یه که نون توی سفرهات نباشه. ملتفتی؟
صالح گفت: آخه خوبیت نداره که آدمی با این سن و سال کوزه روی دوشش بگیره و قاطی صد تا زن بره سر حوض. این کار زناس. حالا اگر شوکتم نمیخوای بره سر حوض به مسیب میگم غروب به غروب دو تا کوزه آب بیاره. او هنوز جرهس، عیب نداره. اما تو دیگه خوبه نری.
باباسبحان برخاست. خاکستر چیقش را تکاند و به طرف چاه آب رفت. دلو را به چاه انداخت و با خودش گفت: معلوم نیست این همه دعایه را شما از کی ارث بردین!» و همان جا صدای صالح را شنید: تو وقتی بار ور میداری طوریت میشه؟
شوکت سرش را پایین انداخت.
بابا سبحان از سر چاه صدایش را بلند کرد: معلومه که ميشه. یعنی میخوای سقط شه تاتو به گردن بگیری که طوریش میشه؟
شوکت سر زانوی صالح را فشرد و صالح کوتاه آمد و خندید: شام چی داریم؟
گوشت.
بابا سبحان وارد شد. دست و صورتش را با بال نیمتنهاش پاک کرد و کنار سماور نشست.
شوکت برایش چای ریخت و صالح بالشی به طرفش انداخت. باباسبحان بالش را گرفت، زیردستش گذاشت و گفت: خوب؟ تعریف کن. کارا چطوره؟ پیش میره؟
صالح چای هفتماش را خورد و گفت: اگر جفتی باشیم تا سرماه لاش میشه. اما اگر بخوایم فعله ببریم دو روزه تمامه.
بابا سبحان گفت: فعله میخوای چه کار؟ حالا دیگه صنار گوساله چیه که هفت صنار گردن بندش باشه؟ خودتون امید به خدا شانه تا کنین سر چار روز لاشش کنین بره.
خیال خودمم همینه. مسیب ماشاءالله جای دوتا مرد کار میکنه. اما این جوری که باد میاد و شاخه میجنبه، امسال سال آخریه که ما رو این زمین کشت میکنیم!
چشمهای بابا سبحان به صالح دوخته شد: که چی یعنی؟
صالح خندید و گفت: هیچی، همچین به نظر میاد که میخوان این یک لقمه زمین را از ما واستونن.
کی میخواد همچی کاری بکنه؟ زنکه؟ مگه صاحب دیگه ای هم داره؟
بابا سبحان چای ته نعلبکی را هورت کشید، استکان را جلو پایش گذاشت و گفت: نه خوب، غیر از او که نه. اما گفتم شاید... تا حالا که خط و خبری نبود؟
چرا. چند وقته، چندوقته که یعنی چندماهی ميشه پسر صدیقه گدا دوروبر «عادله» موس موس میکنه. عادله هم این جوری که میگن بدش نمیا ارباب او باشه.
باباسبحان پرسید: غلام فسنقری؟
نظرات کاربران درباره کتاب آوسنه بابا سبحان