در این کتاب، هدف اصلی پیشبینی قدرتهای برتر اقتصاد جهانی و وضعیت اقتصادی شماری از کشورهای در حال توسعه و کشورهای توسعه یافته تا سال ۲۰۲۰ است. برای آشنائی بیشتر با موضوع تحقیق لازم است ابتدا مروری مختصر بر عملکرد اقتصادی جهانی تا حال حاضر داشته باشیم و خطرات و فرصتهایی که در حال حاضر اقتصاد جهانی با آن روبهروست را شناسائی کنیم. پس از این مرحله میتوان دریافت پیش بینی وضعیت اقتصادی جهانی و کشورهای بزرگ تا چه میزان برای درک عملکرد اقتصاد جهانی و آینده آن و تاثیرات آن بر توسعه اقتصادی کشورهای در حال توسعه مهم است. در این مرحله سوالات را استخراج کرده و روشهای پاسخگوئی به آن را به بحث میگذاریم. سپس روششناسی طرح را معرفی کرده و جزئیات طرح را با دقت بیشتری شرح خواهیم داد.
در فاصله سالهای ۱۹۲۹ تا ۱۹۳۶ میلادی که جهان توسعه یافته آن روز گرفتار بزرگترین بحران تاریخ بود هیچکس فکر نمیکرد اقتصاد بتواند دوباره احیا شود و نظام سرمایه داری لیبرال دوباره به حیات خود ادامه دهد و دستاوردهای عظیمی داشته باشد. در آن زمان بیشتر اقتصاد دانان و جامعهشناسان معتقد بودند دوران حیات سرمایهداری لیبرال به پایان رسیده و بسیاری نیز نگاه خود را متوجه نظریات سوسیالیستی و اقتصاد اتحاد جماهیر شوروی دوخته بودند. این تصور پیش آمده بود که اقتصاد شوروی دچار بحرانهای ذاتی سرمایهداری و چرخههای رونق و رکود آن نمیشود بنابر این نظام مناسبی برای زندگی بشر است. شدت بحران سالهای ۳۲- ۱۹۲۹ به حدی بود که بسیاری از مردم آمریکا این فکر را در سر داشتند. به دلیل فقر گستردهای که در آن زمان حاکم شده بود عدهای از مردم آمریکا تصمیم گرفتند به شوروی مهاجرت کنند. اما کسانی که به این اقدام دست زدند بعداً در شورو ی دستگیر و به جرم جاسوسی برای آمریکا متهم و تیر باران شدند.
پس از پایان جنگ جهانی اول، اقتصاد کشور آلمان به دلیل تحمیل پرداخت غرامت از سوی دول پیروز به تورم بسیار زیادی دچار شد و بیکاری و فقر در این کشور اوج گرفت. حکومت دموکراسی لیبرالی در آلمان پس از جنگ جهانی اول پا گرفته بود که به جمهوری وایمار شهرت داشت. این جمهوری به دلایل فوق با مشکلات زیادی مواجه شد و قدرتهای بزرگ آن زمان یعنی آمریکا، انگلیس و فرانسه از آن حمایت نکردند و فقط اصرار داشتند غرامت جنگی دریافت کنند. با اوج گرفتن بحران اقتصادی در سال ۱۹۳۲، اروپا به مخمصهای جدی دچار شد. از خلاء بوجود آمده در نظم جهانی در آن روز فرصتطلبان بهخوبی استفاده کردند و توانستند قدرت را در آلمان و ایتالیا بهدست گیرند. پیروزی هیتلر در آلمان در سال ۱۹۳۳ پایان دمکراسی لیبرال در این کشور و حاکم شدن نظام استبدادی فاشیستی بود. حال فاشیسم و کمونیسم درکنار یکدیگر دو نیروی عمدهای بودند که دمکراسیهای لیبرال را تهدید میکردند. در حالی که آمریکا، انگلستان و فرانسه در بحران و رکود گستردهای بهسر میبردند. فاشیسم آلمان توانست به سرعت نظم اجتماعی را در آلمان برقرار کند و با تکیه به تولید سلاح و صنایع نظامی به سرعت بیکاری را کاهش دهد و آلمان را به یک قدرت عمده تبدیل کند. از سوی دیگر، همانطور که ذکر شد، نظام سوسیالیستی اتحاد شوروی نیز بدیل دیگری برای سرمایهداری عرضه میکرد که در آن زمان مورد توجه و علاقه بسیار زیادی بود. سرمایهداری از همه طرف در فشار قرار داشت و هیچ کس راه نجات آنرا نمیدانست. نمیشد در آن زمان پیشبینی کرد آینده جهان چه خواهد شد.
همینطور کسی هم تصور نمیکرد جنگ جهانی بزرگی در چند سال بعد شروع خواهد شد. قبل از شروع جنگ اگرچه اقتصاد آمریکا توانسته بود بهتدریج از سال ۱۹۳۵ به دوره رونق و رشد اقتصادی بازگردد اما باز هم در سال ۱۹۳۷، دو سال قبل از جنگ دچار رکودی دیگر شد. اقتصاد ایالات متحده آمریکا واقعاً ضعیف شده بود و متفکران سوسیالیستی آنرا رو به مرگ میدانستند. واژگان "بحران دائمی اقتصاد جهانی"، "بحرانهای دائمی سرمایهداری" و "بحرانهای ذاتی" برای القای این منظور انتخاب شده بود که بهطور کل نظام سرمایهداری از اوج خود گذشته و دیگر دچار بحران دائمی است که از آن برون رفتنی نخواهد داشت. جتی امروزه هم این واژگان دوباره تکرار میشود و گروهی معتقدند از سال ۱۹۵۰ به بعد اقتصاد سرمایه داری در بحران قراردارد.