صلاً چرا آن دختر به من نامه نوشته بود؟ اگر نامه را به آدرس هیو مینوشت نامه به همان آدرس فرستاده میشد. شاید دخترک نام خانوادگی هیو را نمیدانست. آیا هیو نمیخواست دخترک آن را بداند؟
نامه را کناری انداختم. بعداً دربارهاش فکر میکردم و تصمیم میگرفتم. اما میدانستم هرگز نمیتوانم این کار را بکنم. معیاری که هیو و من سعی کرده بودیم با آن زندگی کنیم وفاداری و صداقت بود و من همیشه فکر میکردم که معیار درستی است. در برابر دیگران ما یکی میشدیم. این کار وقتی آن دیگری گروهبانی گردنکلفت یا دستهای اوباش مست بودند کار بسیار خوبی بود، اما در این مورد این کار چندان موجه نبود، موقعی که دختری به دردسر افتاده بود. متوجه ناکارامد بودن معیارمان در این مورد شدم. اما جرئت زیر پا گذاشتن آن را نداشتم. جرئت خیانت به هیو. دستآخر کاری نکردم. فکر و ذهنم را به موضوعهای دیگری سپردم.