«ما در داستان زندگی میکنیم و شاید هم میتوان گفت که داستانها در دل زندگی ما شکل میگیرند، یا این که داستان در ما زندگی میکند، این گونه است که تمام متون مجله داستان همشهری گویی تکهای از زندگی و لحظههای ناب فراموش شدهی ما هستند». این اولین جملهای است که «حمید اسلامیراد» در یادداشت سردبیر همشهری داستان 96 آن را نوشته است. این نشریه توانسته طی سالهای اخیر، حال و هوای تازهای به ادبیات و هنر داستاننویسی معاصر بدهد. نود و ششمین شمارهی همشهری داستان در اسفند ماه سال 97 با همکاری آوانامه منتشر شده است.
همشهری داستان شماره 96 حال و هوای بهمن و حوادث این ماه حماسی را دارد. در این نشریه روایتهایی انتخاب شده که دور از فضای کلیشهای و همیشگی مطبوعات در این ایام، مدام تاریخ را مرور میکنند. در همشهری داستان 96 داستانها و روایتهایی انتخاب شده که هر کدام به نوعی به انقلاب یا رویدادهای متاثر از انقلاب در چند دههی گذشته ارتباط دارند.
همشهری داستان، همیشه یک رسالت بزرگ داشته و دارد، و آن کشف قلمهای ارزشمند و جوان است. این نشریه، نویسندگان جوانی که تازه دستبهقلم شدهاند، را در کنار بزرگان ادب ایران، در نظر میگیرد و با چاپ بهترین آثار این نویسندگان، فرصتی تازه و تاثیرگذار برای دیده شدن، به این آنها میدهد. با این حال، در همشهری داستان 96، تمرکز اصلی مطالب، مقالات و داستانها روی کتاب و کتابخوانی است. در این شماره هم مانند شمارههای قبلی این نشریه، راجعبه ظهور جدیدترین تازههای نشرو ترجمهها، اطلاعات جامع و مفیدی وجود دارد. در این کتاب صوتی، میتوانید از برگزاری انواع نمایشگاههای کتاب در ایران و سایر کشورها، مطلع شوید. جشنوارهها و جوایز مختلف کتاب و کتابخوانی و برندگان این جوایز هم، در این نشریه معرفی میشوند. گذشته از همهی اینها، میتوانید با نویسندگان جدید و گمنامی آشنا شوید، که کتابهایشان بدون پیشبینی، از پرفروشهای بازار کتاب شده است. در کنار همهی اینها، مجموعهای از برگزیدهترین داستانهای کوتاه از نویسندگان ایران و جهان هم، در این نشریه گردآوری شده است. در بخشهایی از این نشریه، توصیهها و راهکارهای نویسندگی برای علاقهمندان به داستاننویسی، آمده است. در نسخهی صوتی همشهری داستان 96، سعی شده با توجه به فضا و احوالات، حال و هوای هر داستان و متن بهخوبی بازتاب داده شود.
در ادامه فهرست مطالب این نسخه از همشهری داستان آمده است:
آن چنان که گذشت؛ آن ساختمان نیمهکارهی سرِ نبش؛ خواب ساکت سیمرغان؛ خداحافظ؛ سلام؛ سیاه چالِ مستر؛ نبض معاصر؛ اتوبوس؛ فقط کف، همین و بس؛ باغوحش حیوانات کاغذی؛ خاطرهی فراموشی؛ الو... روابط عمومی مرکز موسیقی؟؛ در آغاز کلمه بود؛ مسکوویچ؛ کائوس؛ برگ هیچ درختی؛ پنج پهلوی؛ ساعت.
امروز وصفی برای صبحانه، نان و نصف شیشه مربای بهارنارنج آورد. خانگی است. حدس میزنم دستپخت خودشان باشد. معمولا از آن مرباها و پنیرهای کوچک صنعتی میآورد. ولی امروز نان با مربای بهار نارنج آورد. بعضی اوقات نان سمون میآورَد، اما امروز نان ساجی آورد. نان را میگذارم روی هیتر داغ شود. با مربا میخورم. انرژی میگیرم. بهارنارنج خوشمزه و خوشبوست. صبحانهام امروز خانگی است. حیفام میآید همهاش را امروز بخورم. بقیهاش را میگذارم برای وقتی که گرسنه شدم. اطرافم را نظافت میکنم. وسایلام را مرتب و چند دقیقهای هم پیادهروی میکنم. نور آفتاب به کف گودال میتابد. با این که هیتر دارم، زیر نور دریچه نشستن و بالای سیاهچال را نگاه کردن، لذت دیگری دارد. به صدای گنجشکها و قارقار کلاغهایی که روی شاخ درختها نشستهاند، گوش میدهم. صدای بازی و شیطنتشان میآید. ولی آنها را نمیبینم. با این صداها و مزهی تازهی بهارنارنج، امروز ساعتها را میگذرانم. از لابهلای شاخههای نخل، آسمان را نگاه میکنم. امروز هوا صاف و آفتابی است. صدای پتپت هلیکوپترهای آپاچی آمریکاییها را میشنوم که نزدیک و دور میشوند و غرشکنان از بالای سیاهچال رد میشوند و در پایگاهشان به زمین مینشینند. ظهر میشود. بعد از نماز، منتظرم نگهبان ناهار را بیاورد. ساعت دو وصفی ناهارم را میآورد. غذا را روی هیتر داغ میکنم و میخورم. یکی دیگر از کپسولها را میخورم.
حدود ساعت سه بعدازظهر، وصفی دوباره میآید. این بار یک ماشین ریشتراش و آیینه همراه دارد. پایین که میآید، بدون این که دست و پایام را باز کند، روبهرویام مینشیند و میگوید «مستر دستور داده موهای شما را بتراشم و محاسنتان را اصلاح کنم». یک ماشین ریشتراش موزر دستاش است. آیینه را به من میدهد. یک آیینهی گرد، با قاب پلاستیکی آبی رنگ است، که دسته هم دارد. آرام آن را جلوی صورتام میگیرم. کسی را که توی آیینه میبینم، نمیشناسم. او حدود ده سالی از من بزرگتر است. موهایاش جوگندمی و بلند است، با صورتی خسته، که جای زخمهایاش هنوز خوب نشده. آدم را میترساند. هنوز باورم نشده این خودم باشم. ولی این قطرههای اشک چه میگویند؟ که هم صورتام را خیس میکنند و هم صورت آیینه را.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 347.۵۱ مگابایت |
مدت زمان | ۰۶:۱۸:۳۱ |
نویسنده | گروه نویسندگان |
راوی | گروه گویندگان |
ناشر | آوانامه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۸/۰۱/۱۹ |
قیمت ارزی | 7 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |