بنتو همینکه سروصدای حمامکردن برادرش را شنید که برای مراسم روز سَبَت آماده میشد، گفت: «صبحبخیر، گابریل.» گابریل با غُرغُر پاسخ داد، اما دوباره وارد اتاقخوابشان شد و بهدشواری روی تخت چهاردیرکی باابهتشان که هر دو از آن استفاده میکردند، نشست. تخت که بیشتر فضای اتاق را دربرگرفته بود، یکی از بازماندههای خانوادگی گذشتهشان بود.
پدرشان، میخائیل تمام اموال خانواده را برای بنتو، پسر بزرگش بهجا گذاشته بود، اما دو خواهر بنتو بر اساس اینکه او تصمیم گرفته عضو راستین جامعه یهود نباشد، به وصیتنامه پدر اعتراض کردند. هرچند دادگاه یهود به نفع بنتو حکم صادر کرده بود، بنتو با تسلیمِ همه اموال خانواده به خواهرها و برادرهایش، همه را شگفتزده کرد و فقط همین تخت چهاردیرکی والدینش را برای خود حفظ کرد. پس از ازدواجِ دو خواهر، بنتو و گابریل در خانه سفید سهطبقهای که خانواده اسپینوزا دهها سال اجاره کرده بودند، تنها ماندند. خانهشان روبهروی آبراهه هوت، نزدیک شلوغترین تقاطع بخش یهودی آمستردام، درست یک بلوک دورتر از کنیسه کوچک بثژاکوب و کلاسهای مجاورش بود.
بنتو و گابریل با تأثر و افسوس تصمیم گرفتند از آن خانه نقلمکان کنند. با رفتن خواهران، خانه قدیمی برای آن دو خیلی بزرگ بود و تصویر مرگ فضای خانه را دربرگرفته بود و نیز، بسیار گران بود. جنگ انگلیس و هلند در سال ۱۶۵۲ و حمله دزدان دریایی به کشتیهایی که از برزیل میآمدند برای تجارت واردات اسپینوزا فاجعه بود و دو برادر را مجبور کرد خانهای کوچک اجاره کنند که با پنجدقیقه پیادهروی به آن میرسیدند.
بنتو نگاهی طولانی به برادرش انداخت. وقتی گابریل کودک بود، مردم بیشتر وقتها او را «بنتو کوچولو» صدا میزدند، زیرا هر دو چهره غمگین و صورت بیضی و چشمانی نافذ همچون جغد و بینیای بزرگ داشتند. اکنون، با این وجود، گابریل با اندامی متناسب، حدود پانزدهکیلو از برادر بزرگش سنگینتر و دوازدهسانتیمتر بلندتر و بسیار قویتر بود. و دیگر چشمهایش شبیه برادرش نبود.
دو برادر در سکوت پهلوی هم نشستند. بنتو بهطور عادی سکوت و تنهایی را دوست داشت و از خوردن غذا همراه با گابریل و کارکردن با او در مغازه بدون ردوبدل حرف احساس آسودگی میکرد. اما این سکوت طاقتفرسا بود و افکار تیره و تاری پدید میآورد. بنتو به خواهرش، ربکا اندیشید که در گذشته همیشه پرحرف و پُرجوشوخروش بود. اما اکنون او نیز در کنارش ساکت بود و هر وقت او را میدید نگاهش را برمیگرداند.
نیز، همه مردگان، همه کسانیکه روی همین تخت از دنیا رفته بودند، ساکت بودند؛ مادرش، هانا که هفدهسال پیش، وقتی او کودکی ششساله بود، چشم از جهان فروبسته بود؛ برادر بزرگش، آیْزِک ششسال پیش؛ نامادریاش، اِستر سهسال پیش؛ پدر و خواهرش، میریام دو سال پیش. از خواهرها و برادرانش، آن گروه پُرسروصدا و بانشاط که با آنها بازی و دعوا و آشتی کرد و برای ازدستدادن مادرشان همراه با آنها غصه خورد و آهستهآهسته به نامادریشان علاقهمند شد، فقط ربکا و گابریل باقی مانده بودند که هر دو بهسرعت از او دور شدند.
بنتو به صورت پفکرده و رنگپریده گابریل نگاه کرد و سکوت را شکست: «گابریل، دوباره کم خوابیدی؟ فکر کنم از چیزی ناراحتی.»
مثل همه کتابهای اروین د یالوم یه کارگاه آموزشی روانشناسیه که به صورت یه داستان ترغیب کننده و جذاب نوشته شده و ترجمه خوب سپیده حبیب حق مطلب رو ادا کرده . تمام کتابهاش رو باید بخونید
5
هنوز کتاب رو شروع نکردم اما برای من قلم یالوم و تجربیاتش که تو کتابای دیگش خوندم واقعا معجزس . از خانوم حسینیان قبلا کار ترجمه خوندم امیدوارم که همیشه موفق باشن تجربه ی عالی بود
5
عالی فوق العاده تکان دهنده لازمه همه بخواننش تا بدونن افراطی یون یه دیدی چه نژادی از چه روش های مغز بقیه رو شست شو میدن به اهدافشون میرسن.
5
این کتاب رو به هیچ وجه از دست ندید. من با همین ترجمه خوندم و عالی بود
5
پربار 🌳
گیرا 🧲
تاریخ فلسفه و روانشناسی به زیباترین شکل ممکن در این کتاب بیان شده و بعد از خواندن هرفصل شما رو به تفکر درباره آنچه خوانده اید وا میدارد
5
از ویژگی های برجسته ی رمان های یالوم ترکیب فلسفه و روانشناسی است که در این رمان به اوج می رسد
5
کتاب فوق العاده ای هست. به همه دوستانی که تشنه دانستن و خرد هستند این کتاب رو پی شنهاد میکنم!
2
دوستان گویا سه ترجمه از این کتاب وجود دارد کدام یک بهتر است؟
5
این کتاب بسیار عالی ,یکی از بهترین کتاب های دکتر یالوم هست.
5
من یکبار خوندم اما برای بار دوم میخوام بخونم .دقیقا همین رو خوندم.بی نظیره.