0
امکان مطالعه در اپلیکیشن فیدیبو
دانلود
کتاب  مردی به نام اوه نشر یوشیتا

کتاب مردی به نام اوه نشر یوشیتا

کتاب متنی
نویسنده:
درباره مردی به نام اوه
صدای جیمی سکوت را شکست. از اتاق نشیمن داد زد: «چیزی برای خوردن ندارید؟» شانه‌های اوه از زیر دستان پروانه لغزید. سرش را به نشانۀ تأسف تکان داد، با پشت دستش اشک‌هایش را پاک کرد و بدون اینکه به پروانه نگاه کند، به سمت یخچال رفت. وقتی جیمی دید اوه با یک ساندویچ سوسیس از آشپزخانه بیرون آمد، گل از گلش باز شد. اوه کمی آن طرف‌تر ایستاد و با کمی اخم نگاه کرد. بعد با سرش به گربۀ توی بغل جیمی اشاره کرد و گفت: «خوب، اوضاش چطوره؟» آب همینجور داشت از بدن گربه روی زمین می‌ریخت، جانور کم کم داشت جون می‌گرفت و شکل و رنگش به حالت اول بر می‌گشت. جیمی با یک گاز ساندویچ را بلعید و گفت: «انگار داره بهتر میشه، مگه نه؟» اوه نگاه مشکوکی به جیمی انداخت. جیمی مثل یک تکه گوشت خوک که توی کورۀ بخار گذاشته باشند، عرق می‌ریخت. جیمی را که نگاه می‌کرد، اندوهی عجیب درونش رخنه کرد. جیمی گفت: «میدونی اوه... به خاطر همسرت خیلی متأسفم. خیلی دوسش داشتم. به نظر من بهترین آشپز کل این شهر بود.» اوه نگاهش کرد و برای اولین بار امروز دیگر ناراحت نبود. زیرلب گفت: «آره. دستپختش معرکه بود» رفت پشت پنجره و دستگیره‌‌اش را گرفت، انگار می‌خواست چِکش کند. دستش را گذاشت روی درزگیر لاستیکی. پروانه جلوی در آشپزخانه ایستاده و دست‌هایش را دور شکمش حلقه کرده. اوه با دست به گربه اشاره کرد و گفت: «جیمی میتونه بمونه اینجا تا گربه یخش کامل آب بشه، بعد باید ببریش.» اوه می‌توانست از گوشۀ چشم پروانه را ببیند که با تعجب به او نگاه می‌کند. انگار زن می‌خواست مثل پاستوربازها، از آن طرف میز دست اوه را حدس بزند. چیزی که اوه را معذب می‌کرد. پروانه گفت: «میترسم نتونم بیام. دخترها آلرژی دارن» اوه فهمید زن قبل از گفتن کلمه «آلرژی» کمی مکث کرد. تردید زن را در انعکاس تصویرش در آینه متوجه شد، اما جوابی نداد. در عوض برگشت سمت جوان چاق. «پس تو باید ازش مراقبت کنی» جیمی، که الان نه تنها خیس عرق شده بلکه دانه‌های قرمز رنگ روی صورتش پیدا شده، با دلسوزی به گربه نگاه کرد. گربه کم کم داشت انتهای دمش را تکان می‌داد و دماغش که هنوز آب از آن می‌چکید را بین لایه‌های چربی بازو‌های جیمی فرو برد. جیمی گفت: «اصلاً ایدۀ خوبی نیست که من بخوام از این گربه مراقبت کنم، ببخشید مرد» و بعد شانه‌‌هایش را طوری بالا انداخت که گربه قِل خورد و برعکس شد. جیمی بازو‌هایش را جمع کرد. پوستش آنقدر سرخ شده بود که انگار توی آتش است. «منم یه خورده آلرژی دارم» پروانه جیغ کوتاهی کشید و سریع رفت سمت جیمی و گربه را ازش گرفت. بعد هم دوباره سریع پیچیدش توی پتو.
دسته‌ها:

شناسنامه

فرمت محتوا
epub
حجم
2.۰۵ مگابایت
تعداد صفحات
352 صفحه
زمان تقریبی مطالعه
۱۱:۴۴:۰۰
نویسندهفردریک بکمن
مترجممحمدجواد نعمتی
ناشرنشر یوشیتا
زبان
فارسی
عنوان انگلیسی
Aman called ove a novel, 2,014
تاریخ انتشار
۱۳۹۷/۱۲/۲۱
قیمت ارزی
3 دلار
قیمت چاپی
50,000 تومان
مطالعه و دانلود فایل
فقط در فیدیبو
epub
۲.۰۵ مگابایت
۳۵۲ صفحه

نقد و امتیاز من

بقیه را از نظرت باخبر کن:
دیگران نقد کردند
1.8
از 5
براساس رأی 41 مخاطب
5
19 ٪
4
0 ٪
3
0 ٪
2
2 ٪
1
78 ٪
5 نفر این اثر را نقد کرده‌اند.
1

ترجمه فاجعه از نمونه ش معلومه که چه خبره

2

این کتاب دوتا ترجمه داره این ترجمه جالب نبود ولی ترجمه دیگه خیلی قشنگ احساساتو بیان میکنه

5

اول خیلی جذب نمی کنه ولی بعد چنان جذاب میشه که نمیشه کتاب رو زمین گذاشت.عالیه

5

به نظر من کتاب ارزش خوندن داشت ، و ترجمه اش هم بسیار خوب و روان بود .

5

واقعا از خوندنش لذت بردم...

1.8
(41)
٪50
35,000
17,500
تومان
%30
تخفیف با کد «HIFIDIBO» در اولین خریدتان از فیدیبو

گذاشتن این عنوان در...

قفسه‌های من
نشان‌شده‌ها
مطالعه‌شده‌ها
مردی به نام اوه
فردریک بکمن
نشر یوشیتا
1.8
(41)
٪50
35,000
17,500
تومان