قصص قرآن کریم هم از آن جهت که قصهاند و خوشایند نیوشندۀ داستان، و هم از آن جهت که گنجایش بیشترین میزان پندآموزی را در خود دارد، از همان صدر اسلام مورد توجه بسیار بوده، و درک اهمیت آنها، تألیف آثار فراوانی را هم موجب شده است. بهجز منابع رواییِ صرف همچون جوامع حدیثی، مصنفات و صحاح، و آثار تاریخی و ادبی، مفسران در تألیفات تفسیری خود و ذیل آیاتِ مربوط، به موضوعات پیرامونی قصههای قرآنی عنایت تام داشتند. نمونههای چنین توجهاتی را میتوان از روایات تفسیری مجاهد و ابن عباس در جامع البیان طبری گرفته تا نمونههای تفسیری ابن کثیر در تفسیر و قصص الانبیاء، و از جامع الاحکام قرطبی و الدر المنثور سیوطی گرفته تا لایههای تفسیری ـ اعتقادیِ آثاری مانند الکشاف زمخشری و تفسیر فخر رازی مشاهده نمود.
بهجز این نگاه تفسیری، تألیف انبوهی آثار هم غالباً با همان نام «قصص القرآن» یا با قدری توسع، «قصص الانبیاء» و نامهای دیگر، به زبانهای مختلف اسلامی تدوین گشته است؛ مانند قصص الانبیای کسایی، ابواسحاق ثعلبی، قطب راوندی، عتیق نیشابوری، بوشنجی، ابن کثیر، سید نعمتالله جزایری، ربغوزی و بسیاری دیگر که این میزان از توجه، میتواند بیانگر اهمیت موضوع باشد. در یکی دو سدۀ اخیر هم بهویژه با نگاه استشراقی و گاه با این رویکرد که شاید بتوان میان این دست از مباحث قرآنی با نمونههای مشابه آن در کتاب مقدس رابطهای یافت، پژوهشهای مفصلی صورت گرفته است. آثار مستقل فراوانی مشخصاً در این زمینهها از کسانی چون مولایزِن ـ آرنولد (Muehleisen- Arnold, ۱۸۶۶)، فینکل (Finkel, ۱۹۳۰- ۱۹۳۱)، و سیدرسکی (Sidersky, ۱۹۳۵) گرفته تا مستشرقان متأخرتر مانند اشپهیر (Speyer, ۱۹۶۱) و بل (Bell, ۱۹۶۸)، هرکدام به فراخور مباحث منظورِ خود، مطالعاتشان را صورت دادهاند.
اما جدای از این تنوع تاریخی و رویکردی، وجه مشترک همه این آثار شاکلهبندیِ قصص با منظری بیرونی از قرآن است. برسازی ساختاری منسجم و از پیش آماده در قالب یک ابرداستان، ساختاری منسجم و تاریخگونه که بهواسطۀ روایات و منابع مشابه مهیا گشته است. استفادۀ فراوان از روایات در ساختِ این شاکله و ساختار، و پیونددهی میان قصص مختلف بهعنوان پردههایی از یک قصه واحد، شاخصۀ اصلی این آثار است. در ادامۀ این وجه اشتراک، ایجاد پیوند و توالی در روند قصههای مستقل، و ساخت متورم مجموعهای است که تنها هستۀ اولیه آن، قرآن و شاکلهبندی قصص مبتنی بر اندیشهای فراسوی وحی قرآنی است. در واقع عدم تفکیک یادکردهای قرآنی و آنچه در روایات تفسیری و جز آن آمده و نیز بررسی قصص از منظر لایههای رویین، شاخصۀ اصلی این آثار است.