ثروت چیست؟ برای مرد ماسایی، ثروت با گاو سنجیده میشود. برای بیشتر خوانندگان این کتاب، با دلار، پوند، یورو، ین، یا دیگر واحدهای پولی. بیش از دویست سال پیش، اقتصاددان بزرگ، آدام اسمیت به شیوههای بسیار گوناگونی اشاره کرد که انسانها در طول تاریخ ثروت را با آنها سنجیدهاند: «در دورههای [اولیهی] جامعه، گفته میشود دام، ابزار مرسوم برای تجارت بوده، اگرچه آنها باید نامناسبترینِ این ابزارها بوده باشند... نمک در اتیوپی، پوست برخی گونهها در قسمتهایی از سواحل هند، ماهی خشک در نیوفانلند، تنباکو در ویرجینیا، شکر در برخی مستعمرات غرب هند و چرم خام یا لباسهای چرمی در برخی دیگر از کشورها ابزار مرسوم برای تجارت یا مبادله بوده است. به من گفته شده امروزه نیز در روستایی در اسکاتلند، عجیب نیست که کارگران به جای پرداخت پول به نانوایی یا مشروب خانه، ستونهای این اماکن را نگه دارند».
آیا ثروت، چیزی ملموس و واقعیست؟ آیا چیزی ذاتی در گاوها، ماهیها و ستونهاست که آنها را ارزشمند میسازد؟ برای مرد ماسایی، ثروتِ نهفته در دامهایش برای همه قابل رؤیت است. دامها برای او و خانوادهاش شیر، گوشت، استخوان، پوست و شاخ فراهم میکنند. با این همه، اسمیت در کتاب ثروت مللش نشان داد که ثروت، مفهومی ایستا نیست: ارزش هر چیزی بسته به آن است که فرد میخواهد چقدر برای آن، در زمان مشخصی، پرداخت کند. حتی برای یک ماسایی، ممکن است ارزش یک گاو امروز با ارزش گاو فردا یکسان نباشد. برای کسانی که ثروتشان را با اوراق بهادار مالی میسنجند، ثروت حتی مفهومی ناپایدارتر به حساب میآید. بیشتر انسانها در کشورهای پیشرفته هیچگاه حجم ثروتشان را نمیبینند یا آن را لمس نمیکنند. پساندازِ به سختی به دست آمدهی آنها تنها در شکل تصویری در رایانه بانک موجود است. اگرچه همان تصاویر شبحوار، میتوانند با کشیدن کارت اعتباری یا کلیک یک موس به اموال محسوسی چون گاوها، ماهی، ستونها و هر چیز دیگری که شخص آرزو کند (و بتواند از پس خریدش برآید) تبدیل شوند.
اما ثروت اولین بار از کجا آمد؟ چطور عرقهای جبین ما و دانش ذهنی ما به خلق ثروت منجر میشود؟ چرا جهان با گذشت زمان ثروتمندتر میگردد؟ چطور ما از تجارت دام به تجارت میکروسکوپها رسیدیم؟ و این بخش از سؤال، ما را احتمالاً به مهمترین راز پیرامون ثروت رهنمون میکند و آن اینکه: چطور میتوانیم ثروت را افزایش دهیم؟ میتوانیم این سؤال را از روی یک منفعت شخصی تنگنظرانه بپرسیم، همانطور که میتوان سؤال را در مقیاس بزرگتری مطرح کرد و پرسید چطور میشود ثروت جامعه غنی شود؟ چطور مدیران میتوانند شرکتهایشان را توسعه دهند تا شغلها و فرصتهای بیشتری برای مردم فراهم آورند؟ چطور دولتها میتوانند اقتصادشان را بهبود بخشند و مسائل فقر و نابرابری را مورد توجه قرار دهند؟ چطور جوامع پیرامون جهان منابع مورد نیاز برای آموزش بهتر، خدمات سلامت و دیگر ضروریات را تأمین میکنند؟ و چطور اقتصاد جهانی میتواند به شیوهای که با محیط زیست سازگار باشد، رشد و توسعه پیدا کند؟ ثروت ممکن است نتواند شادی بخرد، اما فقر، بدبختی را برای میلیونها نفر در گوشه گوشهی جهان به ارمغان خواهد آورد.