روزی روزگاری، دو تا خرس دوقلو به نامهای جوناس و جونیپِر با پدر و مادرشون توی یک جنگل زندگی میکردند.
یک روز وقتی که مشغول انجام کارهای روزانه بودند، مامان و پدرشون صداشون زدند.
مادر گفت: مامان بزرگ خیلی مریضه. من و پدرتون باید بریم و ازش مراقبت کنیم.
پدر اضافه کرد: کارای خونه و مزرعه رو انجام بدید. تمام مدت حواستون به در باشه، شنیدم توی جنگل دزد زیاده.
پدر، دوقلوها رو به انبار برد و یک آجر لق رو توی دیوار بهشون نشون داد…