«ما در داستان زندگی میکنیم»: این اولین جملهی داستان همشهری شماره نود و سوم در متن سردبیر به قلم حمید اسلامیراد است. نه تنها ما در داستان زندگی میکنیم بلکه اغلب داستانها در دل زندگیمان شکل میگیرند. شاید بتوان گفت: «داستان در ما زندگی میکند». اینگونه است که تمام متون مجله داستان همشهری گویی تکهای از زندگی همه ماست. لحظههای ناب فراموش شده.
داستان همشهری روایتگر لحظاتی از زندگی است که شاید در دل روزمرگی گم شده و میکوشد آن را بازنمایی کند تا باشد که این لحظات هماره در کنارمان زندگی کنند و هیچگاه از دست نروند.
لحظهها را بشنویم
آوانامه با همکاری گروه مجلات همشهری برای اولین بار به شکل حرفهای و با بالاترین استاندارد ممکن در تولید کتابهای صوتی، مجلهی صوتی داستان همشهری را عرضه کرد. این چنین است که نه تنها خوانندگان داستان همشهری در دل داستانها زندگی میکنند بلکه زین پس شنوندگان هم میتوانند در یک اثر جذاب و شنیدنی، ذهن و قلب خود را به نسخهی صوتی داستان همشهری بسپارنند.
نسخهی صوتی داستان همشهری میکوشد با توجه به داستانها و متون مختلف، روایتگر فضا و احوالات داستانها باشد و لحظات را با بهترین روشها برای صوتی کردن نسخ چاپی از چنگ روزمرگیهای زندگی در بیاورد و به گوش شنونده عرضه کند. این چنین است که لحظهها را میتوان شنید.
لحظاتی با روایتگران زندگی
- و من مست مهر تو باشم و خون روی خون بریزم و نگران باشم که ندانی چقدر برایم عزیزی و غمی را که در صدایت داری چقدر دوست دارم.
- فوئنتس حرف خوبی دارد؛ «هر آنچه را که تاریخ نگفته رمان بیان میکند.» این حرف درستی است. وقتی «جنگ و صلح» را میخوانید پشت وقایع جنگ ناپلئون را میبینید. جنگ ناپلئون را تاریخ میگوید، اما این را که مردم چه میگویند و زندگی مردم را به این شکل نمیگویند؛ مجال ندارد که بگوید.
- نشستهای روی کابینت و به پنجره نگاه میکنی. گوش سپردهای به شجریان که میخواند: «به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم، نسپارم، نسپارم.» کاش میتوانستی برای جوجه خودت یک ظرف انار بیاوری! همه را هم دانه کنی و نمک بزنی! نسپارم، نسپارم. نه عقل ماند و نه هوشم. انار میخواهم. انار میخواهم سیاوش!