هوا صاف و دلپذیر بود. رزها در باغ میدرخشیدند و کارگرها کم کم آمادهی تزئین و آذینبندی باغ میشدند. همه چیز برای جشن محیا بود. اما زندگی همیشه روی خوش خود را به انسان نشان نمیدهد. در واقع زندگی سراسر ملال است. گاردن پارتی داستانی از دل روزمرگیهاست. این داستان یکی از محبوبترین و شناخته شدهترین داستانها از یکی از نوابغ ادبیات جهان است. کاترین منسفیلد نمایندهی داستان کوتاه در قرن بیستم است. تحول و تکمیل سبک داستان کوتاه از بزرگترین افتخارات او به شمار میآید. اغلب آثار او بیانگر شرایط و احساسات او در طی سالهای مختلف بوده است.
گاردن پارتی یکی از معروفترین داستانهای کوتاه جهان به شمار میآید. این داستان به فلسفهی روابط و تضادهای لحظهای در زندگی پرداخته است. درحالیکه در یک خانه مهمانی مجللی برپا است تنها چند قدم آن ور تر مرگ به سراغ همسایه میرود و در یک لحظه زندگی آنها را برای همیشه تغییر میدهد. اغلب داستانهای این نویسندهی نوگرا پایان باز دارد و خواننده را با احساسات درگیر شده تنها رها میکند. مجموعه داستان گاردن پارتی از 15 داستان کوتاه تشکیل شده است. در گاردن پارتی داستانهای زیر خواهید خواند: خستگی رزابل، بارون، فرا فیشر، دختر کوچولو،میلی، روز آقای رجینالد پیکاک، برگی از آلبوم، پرلود، دوشیزه بریل، خترهای سرهنگ مرحوم، خانهی عوضی، زندگی ننه پارکر، سفر دریایی، گاردن پارتی و قناری
مجموعه داستان گاردن پارتی با ترجمهی نرگس انتخابی در سال 1393 توسط نشر ماهی به بازار عرضه شد
کاترین منسفیلد در 14 اکتبر سال 1888 در کشور نیوزلند به دنیا آمد. پدر و مادر کاترین هر دو مهاجران استرالیاییاند که در کودکی به نیوزلند مهاجرت کردند. کاترین در خانوادهی ثروتمند بزرگ شد. پدر او رئیس هیئت مدیرهی بانک نیوزلند بود. دولت نیوزلند به پاس سالها تلاش و خدمات با ارزش لقب «سِر» را به وی اهدا نمود . کاترین فرزند سوم این خانواده به شمار میآمد. وجود دوخواهر بزرگتر و یک خواهر وبرادر کوچکتر، این خانواده را عملا به دو گروه تقسیم کرد و کاترین در این میان تنها مانده بود. علاقهی او به نویسندگی در سالهای ابتدایی تحصیلاتش آشکار شد. او در سال 1897 با نوشتن قطعهی «سفر در دریا» جایزهی انشای انگلیسی مدرسه را دریافت کرد.
این خانواده در سال 1903 به انگلستان مهاجرت کردند. او و خواهرانش در سال 1906 به نیوزلند بازگشتند اما او دیگر نمیتوانست فضای بستهی شهر ولینگتن را تحمل کند. به همین دلیل تصمیم گرفت در انگلستان زندگی کند و در سال 1908 برای بار دوم به انگلستان مهاجرت کرد. اولین مجموعه داستان او با نام «خستگی رزایل» حاصل روزهای تنهایی و سخت او در اولین ماههای اقامت در لندن است.
با شروع جنگ جهانی برادر کوچک کاترین، لزلی به جبههی فرانسه پیوست. او در سال 1915 در جنگ کشته شد. این فاجعه زندگی حرفهی او را متحول کرد و نگاه او را نسبت به نویسندگی تغییر داد. او در این زمینه گفته است: «از این پس تنها میخواهم دربارهی خاطرات کودکی در سرزمین مادریام بنویسم و به این ترتیب دین خود را به این سرزمین زیبا و به برادر از دست رفتهام ادا کنم.
دههی بیست میلادی یکی از پرکارترین سالهای زندگی کاترین منسفیلد به شمار میآید. گاردن پارتی معروفترین کتاب کاترین منسفیلد حاصل تلاش او در این دوره است. این کتاب در سال 1922 منتشر شد و به شدت مورد اقبال قرار گرفت. این کتابها بارها و بارها تجدید چاپ شد و مهمترین روزنامهها و مجلات انگلستان به معرفی و ستایش آن پرداختند. گاردن پارتی در سال 1922 در آمریکا منتشر شد و تنها در یک سال 7 بار تجدید چاپ شد. این موفقیت بزرگ برای او چندان معنایی نداشت زیرا به شدت بیمار بود. کاترین منسفیلد در 9 ژانویه 1923 بر اثر بیماری سل درگذشت. منسفیلد در هنگام مرگ 34 سال سن داشت. شاید اگر او چند سال زمان بیشتر داشت میتوانست نام خود را در تاریخ ادبیات انگلستان پررنگتر از قبل ثبت نماید.
در ابتدای قرن بیستم، داستان کوتاه اعتبار چندانی نداشت. نویسندگانی که پا به این عرصهی گذاشته بودند در نگارش رمان از یکدیگر پیشی میگرفتند تا به شهرت دست یابند. ویرجینیا وولف و جیمز جویس از رمان نویسان بنام آن به شمار میآیند. کاترین منسفیلد برخلاف نویسندگان هم عصر خود به داستان کوتاه روی آورد و این سبک ادبی را متحول نمود. او تنها نویسندهی داستان کوتاه در آن دوره به شمار میآید. تکنیکهای او در این سبک ارزش و اعتبار زیادی به داستان کوتاه بخشید. شروع بی مقدمه، توجه به جزئیات و دنیای درونی شخصیتها و درگیر نمودن احساسات مخاطب از ویژگیهای قلم منسفیلد به شمار میآید.
کاترین در بازهای از عمر خود خود با به شدت تحت تاثیر فرهنگ و ادبیات روس قرار گرفت. او حتی خود را به سبک روسها «کاتارینا» مینامید. جهان کاترین پس از آشنایی با ادبیات آلمانی به ویژه آثار آنتوان چخوف دگرگون شد. به جرئت میتوان گفت چخوف تنها نویسندهای است که تاثیر عمیقی بر آثار کاترین منسفیلد داشته است.
از نظر دختر کوچولو، او آدم ترسناکی بود که نباید دورو برش میپلکیدی. هر روز صبح، پیش از رفتن سر کار، میآمد اتاق بچهها و سرسری دختر را میبوسید و دختر هم میگفت: «خداحافظ. پدر!» وای که چه احساس آرامشی میکرد وقتی صدای درشکه در آن جادهی دراز دور و دورترمی شد!
شب به نرده تکیه میداد و منتظر بازگشتش میشد. بعد صدای بلندش را توی راهرو میشنید.«چایم را بیاورید به اتاق سیگار... روزنامه نیامده؟ دوباره بردهاند به آشپزخانه؟ ماد برو ببین روزنامهی من آنجاست؟ دمپاییها را هم بیاور.»
مادر صدا میزد: «کزیا, اگر دختر خوبی باشی, میتوانی بیایی پایین و پوتینهای پدر را از پایش دربیاوری.»دختر نرده را با یک دستش محکم میگرفت و آرام از پلهها سر میخورد پایین. از راهرو هم آرام میگذشت. بعد دراتاق سیگار را هل میداد و باز میکرد.
توی اتاق که میرفت. او عینکش را زده بود و جوری از بالای عینک نگاه میکرد که دختر کوچولو به وحشت میافتاد.
«خب. کزیا این پوتینها را دربیاور ببر بیرون. امروز دختر خوبی بودی یا نه؟»
«نننمی دانم. پدر.»
«نننمی دانی؟ اگر زبانت اینجوری بگیرد، مادر باید ببردت دکتر.»
پیش آدمهای دیگر زبان دختر نمیگرفت. یا لااقل مدتی بود که دیگر نمیگرفت. اما به پدر که میرسید. از بس سعی میکرد کلمات را درست ادا کند. زبانش میگرفت.
«چی شده؟ چرا ماتم گرفتی؟ مادر کاش به این بچه یاد میدادی قیافهی آدمهایی را که میخواهند خودکشی کنند به خودش نگیرد... بیا کزیا فنجانم را بگیر بگذار روی میز. مواظب باش! دستت مثل پیرزنها میلرزد. دستمالت را هم بگذار توی جیبت، نه توی آستینت.
«چچچشم پدر.»
یکشنبهها توی کلیسا، دختر روی همان نیمکتی مینشست که پدرش. به صدای بلند و رسای پدر گوش میداد. میدید که موقع موعظه با ته مداد آبی چیزی پشت پاکت مینویسد. چشمهایش را مثل یک خط باریک میکند و با یک دست روی لبهی نیمکت ضرب میگیرد. آنقدر هم دعایش را بلند میخواند که دختر مطمئن بود صدایش از صدای کشیش هم بهتر به خدا میرسد.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۴۱ مگابایت |
تعداد صفحات | 212 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۷:۰۴:۰۰ |
نویسنده | کاترین منسفیلد |
مترجم | نرگس انتخابی |
ناشر | نشر ماهی |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۷/۱۱/۳۰ |
قیمت ارزی | 4 دلار |
قیمت چاپی | 33,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
داستان های کوتاه لطیف و زیبا. من طرفدار داستان کوتاه نیستم، ولی این داستانها، دلپذیر بودند.