در زمستانهای سرزمین شمالی، روزها خیلی کوتاهند. با فرارسیدن تاریکی، مردان سگها و سورتمهها را به کنار چند درخت بردند. سپس آتشی روشن کردند و مشغول پختن و خوردن شام شدند. بیل و هنری بارها در زمستان در امتداد همین رود سفر کرده بودند. آنها به سفر کردن در طول روزهای کوتاه و چند ساعته و اردو زدن در شبهای طولانی عادت داشتند. اما این بار متفاوت بود. در این سفر، نزدیک بودن گرگها آنها را نگران و عصبی کرده بود.
سگهای سورتمه در طرف دیگر آتش گرد آمدند. آنها برای یکدیگر خرناسه کشیدند و دعوا کردند، اما هیچ قصد فرار به تاریکی را نداشتند. آنها میدانستند که در سرزمین وحش، آتش به معنای داشتن گرما و امنیت است.