خاله ستاره را از کودکی می شناختم. او از دوستان قدیمی مادرم بود. درواقع مثل خاله مان بود. او را خاله صدا می کردیم و ارتباط همۀ اعضای خانواده با او خاص و صمیمی بود مادرم او را خیلی دوست داشت و معمولاً برای انجام کارها و تصمیم گیریهایش با او مشورت کرده، بقول معروف، بدون اطلاع او، آب نمی خورد.
خلاصه خاله ستاره در خانوادۀ ما از جایگاه خاصّی برخوردار بود او را خیلی دوست داشتیم شخصیت و منش متفاوتش باعث جذابیتش شده او را در دل همه جا کرده بود. زیرااو با همه کسانی که تا آن موقع دیده و می شناختم فرق داشت. چهرۀ خندان و نگاه مهرآلودش را هرگز از یاد نخواهم برد. رفتار باوقار و توأم با طمانینه، لحن ملایم و دلپذیر، صدای نرم و نافذ و نگاههای نوازشگرش همه را مطیع و مرید خود کرده بود.