رمانهای عاشقانهای که در زمینهی داستان خود تبلیغی از اصول و ارکان اخلاقی داشتهاند در طول تاریخ کم نبودهاند. یکی از این رمانها «عشق و دروغ» اثر مارگریت وست است. او در این داستان عشق نافرجامی را روایت میکند که در گذر زمان دستخوش تغییرات شده است. عشقی که بعد از برملا شدن دروغ تبدیل به نفرت و جدایی میشود اما دست سرنوشت آن را طور دیگری را رقم میزند.
سیسیلی واتسون و کاتی بوچانن دو دختر فروشنده از طبقه متوسط هستند. آن دو بعد از پسانداز کردن حقوقشان تصمیم میگیرند به یک هتل گرانقیمت ساحلی سفر کنند تا تعطیلاتشان را در آنجا بگذرانند. از سوی دیگر، مردی ثروتمند به نام راجر بوکانان نیز به همراه برادر و زنبرادرش برای درمان ذاتالریه در همین هتل اقامت دارد. راجر در هتل با سیسیلی آشنا میشود و بعد از اینکه سیسیلی حرفهای غیرمحترمانهای درباره راجر و زنبرادرش به او میزند، راجر به دلیل بیپروایی و گستاخی این زن مجذوب او میشود و داستان آنها شروع میشود.
عشق و دروغ یک داستان ادبی و تاثیر گذار است که نویسندهی توانا، مارگریت وست آن را نوشته است. این کتاب اولین بار در سال 1338 با ترجمه میمنت دانا از سوی انتشارات صفی علیشاه به چاپ رسید و بعدها انتشارات نگاه انتشار آن را به عهده گرفت. هدف داستان، نشان دادن اهمیت صداقت در زندگی و داشتن اصول اخلاقی است. نویسنده با زبانی شیوا و در عین حال رویاگونه قصه عشق، تظاهر، دروغ و فاصله میان دو طبقه فقیر و غنی را روایت میکند و پایان جالبی برای داستان خلق میکند. همچنین، این داستان به ما نشان میدهد که دروغ و پنهانکاری چگونه زندگیمان را دگرگون میکند. یکی از ویژگیهای این داستان، پرداختن به جزئیات و استفاده از عناصر احساس و هیجان است و نویسنده توانسته بهخوبی آن را درون خواننده ایجاد کند. در این داستان عاشقانه راجر مرد اشرافزاده و سیسیلی زنی از طبقه متوسط جامعه است. مارگریت وست با علاقه این دو نفر، به تقابل سنت و مدرنتیه میپردازد. همچنین، در این داستان که نظیر آن را در کتابهای دیگری مثل «بلندیهای بادگیر» خواندهایم، شخصیت ثروتمند که رفتارهای خاصی دارد توسط فردی از طبقه متوسط تغییر میکند. مطالعه این داستان برای خوانندگان جوان و نوجوان هم جذاب خواهد بود.
مارگریت وست در سال 1921 در ملبورن متولد شد و تا سال 1978 در آنجا زندگی کرد. او در دهه پنجاه میلادی رشتههای مجسمهسازی و چاپ دستی را در RMIT فرا گرفت و بعد سراغ یادگیری سرامیک، نقاشی، طلاکاری و نقرهکاری رفت. علاوه بر این، وست در زمینه فلسفه و موسیقی نیز مهارت داشت. در سال 1979، مارگریت وست برای تدریس در کالج هنر دانشگاه سیدنی به این شهر نقل مکان کرد و تا 1999 به فعالیت خود ادامه داد. او سالها به استرالیا و کشورهای مختلف سفر کرد تا کلکسیونهای هنری ملی و بینالمللی را به نمایش بگذارد و سخنرانی کند. اشعار و مقالات او در مجلات و گلچینهای ادبی آنلاین منتشر شدهاند. مارگریت چندین کتاب هنری نیز نوشته که در آنها گفتگوی بین متن و تصویر دیده میشود. او در فعالیتهای خود از اطلاعات وسیعی در زمینه هنر، ادبیات، موسیقی، فلسفه، علوم و فناوری نیز بهره برده بود که نشان از نبوغ و تسلط او در رشتههای مختلف داشت. پتانسیل استعاری دنیای روزمره و دغدغههای سیاسی الهامبخش او بوده است و مارگریت وست از سال 2000 در بلک هلث، نیو ساوت ولز زندگی کرد و در طول این سالها به طور تمام وقت به فعالیتهای هنری و نویسندگی پرداخت. سرانجام، او در دوم نوامبر 2014 در خانه خود و در کنار نزدیکانش از دنیا رفت. وینسنت پسر مارگریت سالها بعد تصمیم گرفت کتابی درباره فعالیتهای هنری او بین سالهای 2000 تا 2014 تهیه کند. از دیگر کتابهای این هنرمند میتوان «پاندول بلوری»، «یک مسیر، دو سفر»، «چه کسی دیپلمات زن بوده است؟»، «تاریخ با خطر»، «باغها» و «رشد معنوی» اشاره کرد.
میمنت دانا نویسنده و مترجم متولد 1298 در شیراز است. دانا پس از اتمام تحصیلات ابتدایی در شیراز، به مدرسه شبانهروزی انگلیسیهای اصفهان رفت و در سال 1314 در رشته پرستاری در بیروت فارغالتحصیل شد. او دانشنامه فوقلیسانس خود را در رشته مدیریت در آمریکا کسب کرد. مشهورترین آثار ترجمه دانا رمانهای «بابا لنگدراز» اثر جین وبستر و «پر» اثر شارلوت مری ماتسین هستند. ترجمه پر که در سال 1329 صورت گرفت این مترجم را بسیار مورد توجه قرار داد. از دیگر فعالیتهای او میتوان به ریاست شورای زنان شیراز، ریاست انجمن فرهنگی ایران و آمریکا و ریاست آموزشگاه بهیاری سازمان دانشجویان دانشگاه شیراز اشاره کرد.
راجر با شنیدن نام خود چرتش پاره شد و از آن حالت نیمه هوشیار و خوابآلود بیرون آمد و متوجه شد که باید چندساعتی خوابیده باشد. هنگامی که « راجر بوکانان » روی صندلی راحتی در ایوان هتل دراز کشید آفتاب ملایمی به صورتش تابیده بود و زمزمهی امواج دریا گوشش ر ا نوازش میداد ولی اکنون که چشم میگشود هوا رو به تاریکی میرفت و نسیم سردی میوزید. ناگهان صدای جوان و پرشوری سکوت را درهم شکست و گفت: - من افرادی مثل جناب آقای بوکانان را از خودراضی و غیرقابل تحمل میدانم، میدانی « کاتی » این مرد پیشخدمت مخصوص و شوفر و دو اتومبیل با خود به هتل آورده، دیروز چهار دفعه لباس عوض کرد و هر شب همراه شام شامپاینی مینوشد. مخاطب در جواب خندهی ملایمی کرد و مجدداً آهنگ اهانتآمیز صحبت کننده را با یک دنیا انزجار چنین ادامه داد: و اما زن برادرش، هرکس چنین لباسهای گرانبهایی بپوشد و گل الماس روی کفش بزند زیبا به نظر میآید، من وقتی میبینم هر شب با لباس تازهای به سالن غذاخوری میخرامد دیوانه میشوم، اگر بنا بود که لباس و کفش حاضر و آمادهی مغازههای درجه سه را بپوشد آنوقت معلوم میشد. امروز صبح تصادفاً با هم داخل آسانسور شدیم و من به او سلام کردم و این زن به جای جواب، چنان چشمانش را گرد کرد و به من خیره شد که گویی به کثافت نگاه میکند. شخص مخاطب که کاتی نامیده شد خندید و با آهنگی ملایم گفت:
- این زن قابل این همه جوش و خروش نیست سیسیلی، من یقین دارم از اینکه تو این همه جوان و زیبا هستی به تو حسد میبرد. تو اگر از نزدیک او را نگاه کنی خواهی دید که همهی زیباییاش رنگ و روغن است، اقلاً چهل سال دارد!
- میدانم و با وجود این مثل یک دخترمدرسهای برای آقای بوکانان ناز میکند. آه! کاش اصلاً به اینجا نیامده بودیم، من ابتدا خیال میکردم به ما خوش خواهد گذاشت ولی کاتی جان حقیقت این است که ما با این محیط جور نیستیم، کسی به امثال ما که شاهی و سنّار پول جمع کردهایم تا فقط روز آخر بتوانیم صورتحسابمان را بپردازیم کاری ندارد، کاش مثل پارسال به « مارکیت » رفته بودیم، آدم باید پول بیحساب، یک خروار لباس جوراجور و جواهرات داشته باشد آنوقت به چنین هتلهایی بیاید، من یقین دارم مستخدمان هتل هم میدانند که ما از چه قماش بیچارهای هستیم و رفتارشان با ما تا فامیل بوکانان یک دنیا فرق دارد.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۳۶ مگابایت |
تعداد صفحات | 280 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۹:۲۰:۰۰ |
نویسنده | مارگریت وست |
مترجم |