در بالای کوه بلندی، آقا و خانم اژدها با هم زندگی میکردند، چند ماهی بود که خانم اژدها تخم گذاشته و حالا وقت بهدنیا اومدن فرزندشون بود.
تخمِ اژدها آروم آروم ترک خورد، دودی بلند شد و یک بچه اژدهای ناز به دنیا اومد.
خانوادهی اژدها اسم بچشون رو دامینیک گذاشتند.
آقای اژدها گفت: دام، میخوام کل دنیا رو بهت نشون بدم
اون پسرش رو روی خودش سوار کرد و دوتایی به بالای خونههای مردم رفتند.
همه براشون دست تکون دادند و بهدنیا اومدن بچشون رو تبریک گفتند.