بابا گرانده در همان حال که مشغول تا کردن و بستن با دقت نامه و قرار دادن در جیب جلیقهاش بود گفت:
ـ شما مشغول گپ زدن هستید؟
او برادرزادهاش را با حالتی حقیر و هراسان نگاه کرد، حالتی که در زیرش احساسات و محاسباتش را پنهان کرده بود.
ـ خودتان را خوب گرم کردید؟
ـ خوب گرم شدم، عموی عزیزم.
ـ هه! بسیار خوب، پس زنها کجا هستند؟
عمو به همان زودی از خاطر برده بود که برادر زادهاش قصد خوابیدن در خانهاش را دارد. در آن لحظه اوژنی و مادام گرانده بازگشتند. مردک در همان حال که آرامشش را باز مییافت از آنها پرسید:
ـ طبقه بالا همه چیز مرتب است؟
ـ بله پدر.
ـ بسیار خوب، برادر زاده عزیر اگر شما خسته هستید، نانون شما را به اتاقتان هدایت خواهد کرد. این اتاق آپارتمان جوانک آراسته و خوشتیپ نمیشود! اما، شما باغبان فقیری را که هرگز یک سو هم در بساط ندارد خواهید بخشید، مالیات هرچه را داریم از ما میگیرد.