

کتاب صوتی دوران کودکی
نسخه الکترونیک کتاب صوتی دوران کودکی به همراه هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا دانلود کنید
نسخه نمونه کتاب صوتی دوران کودکی را رایگان بشنوید
نقد و بررسی کتاب صوتی دوران کودکی
«ماکسیم گورکی»:
«اکنون هر بار که روزگار گذشته در نظرم مجسم میشود من خود بهزحمت باور میکنم که آنچه بوده واقعاً آنچنان بوده. خیلی چیزها را میخواهم با تردید تلقی کنم میل دارم وقوع خیلی چیزها را منکر شوم زیرا زندگی تاریک قبیله نادان بیاندازه با بیرحمی و خشونت توأم بود.»
درباره کتاب صوتی دوران کودکی
کتاب «دوران کودکی» در سال 1913 به زبان روسی منتشر شد که شرح و روایت کودکی «ماکسیم گورکی» نویسندهی برجسته و مطرح اهل روسیه است. «ماکسیم گورکی» در کودکیاش مدتی را با پدربزرگ خشمگین و مادربزرگ مهربانش زندگی کرد و به تأثیر از آن دوران این اثر را برای نشان دادن چهرهی واقعی طبقات اجتماعی آن دوره از روسیه نوشت. این اثر که بانام انگلیسی My Childhood منتشر شده است نهتنها اتوبیوگرافی دوران کودکی نویسنده است بلکه آیینهای از اوضاع نابسامان زندگی مردمان فرودست روسیه است. این کتاب متعلق به سهگانهای است که به شرححال زندگی این نویسنده میپردازد، کتابهای «در جستجوی نان» و «دانشکدههای من» شرح سالهای دیگر زندگی این نویسنده هستند.
درباره ماکسیم گورکی
«ماکسیم گورکی» Maxim Gorky نویسندهی روس و بنیانگذار ادبیات سوسیالیست واقعگرایانه در دورهی کلاسیک در تاریخ 28 مارس سال 1868 در روسیهی تزاری به دنیا آمد. او در کودکی خانوادهاش را از دست داد به همین دلیل شرایط سختی را تجربه و یکبار اقدام به خودکشی کرد. او در نوجوانی پیاده سفری پنجساله را آغاز کرد که برای او تجربیات گرانبهایی را به دنبال داشت. او در این سالها شغلهای متفاوتی را امتحان کرد که حضور و تأثیر آنها را در میان داستانهایش میتوان دید. او برای روزنامهها مینوشت و انتقادهایش به وضعیت و شرایط روسیه را بانامهای مستعار منتشر میکرد. «ماکسیم گورکی» علاوهبر نوشتن و خلق داستانهای شاهکار، به فعالیتهای سیاسی و اجتماعی هم مشغول بود و مدتی را در تبعید به سر برد. او در آن زمان با «لنین» از چهرههای سیاسی روسیه هم دیدار کرد که منجر به شکلگیری دوستی عمیقی بین آنها شد. او به دنبال سرکوبهای استالین سالهای آخر عمرش را در بازداشت خانگی بود و در 18 ژوئن سال 1936 مرگ مشکوک او براثر ذاتالریه اعلام شد.
نام اصلی این نویسنده «آلکسی ماکسیموویچ پِشکوف» بود ولی بانام «ماکسیم گورکی» به شهرت رسید و بهعنوان یکی از نویسندگان شاخص ادبیات روسیه شناخته شد. او پنج بار نامزد جایزه نوبل ادبیات شد و کتابهایش به زبانهای گوناگون ترجمه شدهاند. او وضعیت آشفته طبقهی ضعیف و کارگر را در داستانهایش نشان داده و تصویری از روسیه قرن نوزدهم را بهجا گذاشته است. او با نویسندگان و ادیبان بزرگ آن دورهی روسیه ازجمله «لئو تولستوی» و «آنتون چخوف» در ارتباط بود که برخی از نامههای آنها موجود است. از آثار این نویسندهی بزرگ میتوان به «در اعماق اجتماع» با ترجمهی «عبدالحسین نوشین»، «یکشب توفانی و داستانهای دیگر» با ترجمهی «رضا سيد حسينی» و «مادر» با ترجمهی «علیاصغر سروش» اشاره کرد که نسخهی الکترونیک آنها در سایت و اپلیکیشن فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است.
ترجمه کتاب صوتی دوران کودکی به زبان فارسی
کتاب صوتی «دوران کودکی» نوشتهی «ماکسیم گورکی» را ناشر صوتی آوا نامه با صدای «محسن زرآبادی پور» منتشر کرده است که در همین صفحه از فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است. این اثر را «کریم کشاورز» مترجم و پژوهشگر ایرانی ترجمه و آن را نشر نگاه سال 1388 منتشر کرد که نسخهی الکترونیک آن نیز در فیدیبو موجود است. «کریم کشاورز» با زبانهای ترکی، روسی، فرانسه، انگلیسی و عربی آشنا بود و در طی سالها فعالیت اجتماعی و مطبوعاتیاش موفق به تأسیس انجمن فرهنگی رشت شد. ازجمله آثار بهجامانده از او میتوان به «عشق بیپیرایه» از «واندا واسیلوسکا» و «کارد و طناب» و «امضای مرموز» از «ژرژ سیمنون» اشاره کرد که نسخهی الکترونیک آنها در سایت و اپلیکیشن فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است.
در بخشی از کتاب صوتی دوران کودکی میشنویم
نخستین باری که او را دیدم - به یاد آوردم که روزی - درگذشته آن زمانی که در خیابان نووایا منزل داشتیم - از توی کوچه صدای طبل آمد و همه را نگران کرد و دیدیم توی خیابان گاری سیاه بلندی از طرف زندان وارد میدان شد و سربازان و مردم احاطهاش کردهاند - توی این گاری - روی نیمکتی مرد کوچک اندامی که کلاه گرد ماهوتی به سر داشت و زنجیر بر دستوپایش گذاشته بودند نشسته بود. تختهسیاهی بر سینهاش آویزان بود و کلماتی با حرف سفید بر آن نوشته بودند. این مرد سر فروافکنده بود - گوئی آن کلمات را میخواهد بخواند و تمام بدنش تلوتلو میخورد و زنجیرهایش صدا میکرد. وقتی مادرم به ساعتساز گفت: «اين پسرم است» من هراسناک شدم و خود را پنهان کردم و دستهای خود را مخفی نمودم. دهانش را حرکت داد و بهطرف گوش راست متوجه کرد و کمربند مرا گرفت و بهسوی خود کشید و بهآسانی و بهسرعت مرا چرخاند و بعد ول کرد و با لحن تصدیق و تحسین گفت:
«زحمت نکشید، بد نیست پسرک محکمی است...»
من در گوشهای توی صندلی راحتی تپیدم. این صندلی بهقدری بزرگ بود که میشد تویش خوابید و جدم هميشه بر خود میبالید و آن را صندلی راحت شاهزاده گرجی میخواند. باری در آن گوشه تپیدم و نگاه کردم که بزرگترها با چه طرز اندوهانگیزی تفریح میکنند و صورت ساعتساز چگونه به وضع تعجبانگیز تغییر پیدا میکند. صورتش گوئی روغنی بود، آبکی بود، داشت آب میشد. هر بار که تبسم میکرد لبان کلفتش بهطرف گونه راستش متوجه میشد و بینی کوچکش نیز مانند قطعه خمیری که توی بشقاب سوپ باشد به حرکت درمیآمد و گوشهای پهنش نیز به شکل شگفتانگیزی میجنبیدند، گاهی با ابروی یکتا چشمش بلند میشدند و گاهی بهسوی گونهاش متوجه میشدند - چنین به نظر میآمد که اگر بخواهد میتواند همچنان که با کف دست بینی خویش را میپوشانید با گوشش این کار را بکند. گاهی آهی میکشید و زبانش را که مثل دست هاونی سیاه و گرد بود از دهان خارج میکرد و باکمال مهارت - به دور لبان روغنیاش میچرخاند. این کارها هیچ خنده نداشت و فقط باعث تعجب میشد و وامیداشت آدم مراقبش باشد.
چای و رم مینوشیدند - رم بوی پیاز سوخته میداد. لیکورهائی را هم که جدهام درست کرده بود مینوشیدند.
نظرات کاربران درباره کتاب صوتی دوران کودکی