ابنعبّاس در کتاب طبقات نقل کرده است از عبدالله بنبکر بنحبیب السهمی، او نیز از حاتم بنصغیره: که امّالفضل زوجهی ابنعباس(رضوان الله علیها) گفت: پیش از تولّد جناب سیدالشهدا خواب دیدم که یک قطعه از گوشت رسول خدا(ص)بریده بر کنار من گذاشته شد. پس این واقعه به حضرت رسول(ص) عرض کردم. فرمودند: اگر این خواب تو راست باشد، زود میشود که فاطمه(سها) پسری میزاید و آن پسر را بهجهت شیر دادن بر تو میدهد. امّالفضل میگوید: چندی بر این نگذشت که آن حضرت متولّد شد و او را به کنار من دادند. پس روزی او را به کنار مبارک حضرت رسول(ص)دادم و حضرت او را میبوسید و میبویید. در این حال آن طفل گرامی بول کرد و قطرات بول به دامن مبارک حضرت رسول رسید. پس به طفل چسبیدم که از کنار آن حضرت بردارم. حضرت بگریست و فرمود: بگذار ای امّالفضل که این رخت من شسته میشود؛ پسر مرا نرنجان. پس من طفل را در بغل آن حضرت گذاشته، پی آب رفتم. چون بازگشتم دیدم که آن حضرت گریه میکند. عرض کردم که یا رسول الله، چرا گریه میکنی؟ فرمودند: الحال جبرئیل نازل شد و خبر داد که امّت من همین فرزند دلبند مرا بیجنایت شهید میکنند.