حکایت قدیمی و زیبایی که تقریباً همه پیش از این آن را شنیدهاند داستان آدم و حوّاست. این یکی از داستانهای مورد علاقه من است، چرا که آنچه را میخواهم با کلمات توضیح دهم با استفاده از سمبلها بیان کرده است. قصه آدم و حوّا براساس حقیقت محض است، هر چند زمانی که من کودک بودم هرگز آن را نفهمیدم. این حکایت یکی از بزرگترین تعالیم روزگار است، اما من معتقدم که بیشتر مردم به کنهِ آن پی نبردهاند. حالا من این قصه را با دیدی دیگر برای شما بازگو میکنم، شاید این همان نگاهی باشد که خالق آن داشته است.
داستان دربارهی من و شماست. دربارهی ما. دربارهی تمام بشریت، چون همانطور که میدانید بشریت یک موجود زندهی واحد است: مرد، زن ـ ما فقط یک تن هستیم. ما در این داستان اسم خودمان را آدم و حوا میگذاریم، ما انسانهای اولیه هستیم.
داستان از زمانی شروع میشود که ما بیگناهیم، قبل از اینکه چشم باطن خود را ببندیم، یعنی هزاران سال پیش. آن موقع ما در بهشت زندگی میکردیم، در باغ عدن که ملکوت زمین بود. ملکوت زمانی وجود دارد که چشم دل ما باز است. ملکوت جایگاه صلح و شادی، آزادی و عشق ابدی است.