کتاب "روباه جوان و شیر" شامل ۳ داستان زیبا و آموزنده و برگرفته از داستانهای ازوپ است که از زبان انگلیسی ترجمه شده وسپس با تخیل آزاد به صورت سادهای بازنویسی شده است. در داستان اول میخوانید:
در جنگلی که شیر فرمانروای آن بود بچه روباه جوان و کم تجربه ای زندگی میکرد. شیر خیلی ترسناک بود و هیچ حیوانی جرات نزدیک شدن به آن را نداشت. یک روز شیر زخمی شد و روباه جوان که تا آن وقت هرگز شیر را ندیده بود نعرهی وحشتناک شیر زخمی را شنید و با کنجکاوی این طرف و آن طرف دوید تا بداند صدا از کجا و از کیست. همینطور که میدوید ناگهان از دور چشمش به شیر افتاد و یک مرتبه از ترس برای چند لحظه سرجایش خشک شد و بی حرکت ایستاد و بعد با سرعت از آنجا فرار کرد و به داخل لانهاش خزید و مخفی شد و تا مدتی بیرون نیامد.
روباه آنقدر در لانهاش ماند تا بالاخره گرسنه شد. با خودش فکر کرد: شیر که میگویند این است! چرا من اینقدر ترسیدم! اصلا این حیوان که حال دویدن نداشت که ترس ندارد! این بود که دوباره کم کم جرات پیدا کرد و از لانهاش بیرون آمد. همینطور که در جنگل آزادانه و بی خیال می دوید ناگهان از پشت یک درخت دوباره شیر را دید ...
آیا میدانید عاقبت فکرهای نادرست روباه در باره شیر چه شد؟
برای دانستن عاقبت کار روباه جوان و درس های زیبایی که این ۳ داستان در پایان به ما انسانها میدهد این کتاب را مطالعه کنید.