مفهوم شهروندی طی دو دهه گذشته بهطور گسترده بر زبان و قلم سیاستمداران جاری شده لیکن تعریف روشنی از آن ارائه نشده است. شهروندی پیوندی وثیق با تابعیت دارد. عالمان حقوق مفاهیم مبهم را نمیپذیرند و قانونگذاری بر اساس ادبیات تردید و تفسیر را ترویج نمینمایند. برخی از متفکران بزرگ حقوق ایران بر این باورند که حقوق اتباع یک کشور در رابطه با موسسات عمومی حقوق شهروندی نامیده میشود آیا این مفهوم تکرار حقوق اتباع یک کشور معین است یا اینکه معنای نوینی از نقش فعال فرد در یک جامعه سیاسی را نشان میدهد؟ شهروندی و تابعیت را نمیتوان همانند دانست. با این توصیف، چرا شهروندی با تاخیر طولانی به نظام حقوقی ایران رسید؟ ترمینولوژی حقوق تعریفی از آن ارائه نمیدهد و در مقدمه عمومی علم حقوق در رابطه با آن سخن گفته نمیشود. بیگانگی با این مفهوم بیارتباط با ساختار حکومت و دیدگاه صاحبان قدرت نیست. شهروندی در بستر مردم سالاری رشد میکند و نظارت پذیری بر قدرت حاکمه را توسعه میبخشد. شاید گمان شود حقوق بشر در کالبد حقوق شهروندی حلول نموده و به عنوان جایگزینی برای آن به شمار میآید. این دو مفهوم، با وجود وحدت مصداق، از یکدیگر متمایزند. حقوق بشر، فرا زمانی و مکانی است؛ لیکن حقوق شهروندی نسبیتپذیر است. حقوق بشر هنگامی که از نیروی الزامآور قانون داخلی بهرهمند میشود و رنگ ملی بهخود میگیرد، حقوق شهروندی نامیده میشود. آیا میتوان گفت مفاهیم تابعیت و شهروندی همسانند؟ پاسخ مثبت به این پرسش ابهامات حقوقی ناشی از گستره مفهومی شهروندی را بر طرف خواهد کرد، لیکن فهم عرفی از این واژه و بار معنایی آن به گونه ای است که آن را از تابعیت جدا میکند. تابعیت به محض تولد بر طفل تحمیل میشود. جوهرهی شهروندی آگاهی، تعلیم و آموزش و قدرت اعمال حقوق سیاسی است. اطفال، اگرچه تبعه محسوب میشوند، ولی از گسترهی شهروندی بیرون میمانند. شهروندی در مفهوم نوین خود بهتدریج از تابعیت فاصله میگیرد. اتباع خارجی (عضو اتحادیه اروپایی) در انتخابات شهرداریهای کشورهای اروپایی از حق رای بهرهمند میشوند. مفهوم شهروند جهانی نیز از بند تابعیت رها است. محرومیت از حقوق شهروندی به عنوان مجازات نقض قوانین، به موجب قانون، امکان-پذیر است، ولی دادرسان مجاز به صدور حکم محکومیت به سلب تابعیت نیستند. حقوق شهروندی به اشخاص حقیقی اختصاص دارد و اشخاص حقوقی شهروند نامیده نمیشوند.