رمان پیش رو درباره شخصیتی به نام شالجوم است. برخی معتقدند که شاعری مشاعری بوده که در قرون گذشته اطراف حلب میزیسته، و عدهای دیگر براین باورند که شالجوم در حقیقت هیولایی غیرموجه بوده که در اثر معاشرت با آدمیان آداب و احوال آنان را آموخته و به مرور در بسیاری از علوم و فنون از آنها پیشی گرفته است. بین این حکایات داستانی هست که کمتر از سایرین معروف بوده و از قضا بیشتر از دیگران به حقیقت نزدیک است.
در حکایت مورد نظر، شالجوم صنعتگری هنرمند و ساکن مشق است که هنری بسیار خاص داشته است؛ ساختن هیولا. تنها مشتریان خاص هم اجازه رفتن و دیدن دکان و دخمه شالجوم هیولاساز را داشتهاند.
داستان این کتاب ۳ بخش اصلی دارد که به ترتیب عبارتاند از: «پارهپاره وجودم»، «مردن مرد زنمرده، همینطور سگها و چیزهای دیگر» و «افسانه سلوک قهقرایی آن فرد بیانتهای»