پزشکانی که داروهای ناشناخته را روی فرزندان خود آزمایش میکنند و تا مدتها از اضطراب و احساس گناه نمیتوانند بخوابند، سربازانی که تیر خوردهاند و به پزشکان اجازه میدهند از طریق حفرههای ایجاد شده، تحقیقات خود را کامل کنند، کارگران اردوگاههای کار که تحت آزمایشات هولناک پزشکی قرار میگیرند، پزشکان و مددکارانی که تمام دنیا را شهر به شهر و آبادی به آبادی میروند تا واکسن بیماریهای مختلف را به تمام مردم جهان برسانند، همه بزرگ زنان و مردانی هستند که پیشرفتهای امروز دنیای پزشکی و سلامت جامعهی بشر تا پایان دوران، مدیون تلاشها و فداکاریهای آنها خواهد بود. کتاب تاریخ پزشکی، اثری بسیار خوشخوان، پرمحتوا و شنیدنی اثر «لیزا یونت» است. فقط بحثهای پزشکی نیست، تاریخ پرفراز و نشیب بشر از ابتدا تا امروز در زمینههای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی هم در این کتاب به خوبی نشان داده شده است. تاریخ پزشکی را «رضا یاسایی» با قلمی روان و سالم ترجمه کرده و انتشارات آوانامه با صدای «فرناز مرکباتی» آن را منتشر کرده است.
فصل اول، ظهور پزشکی. دربارهی این که درمانگران اولیهی بشر چه کسانی بودند و چطور کار درمان و مداوای بیماران را انجام میدادند، کسی چیزی نمیداند. تنها چیزی که احتمال دارد، این است که این افراد درمانهای جسمی را با اعتقادات مذهبی و آیینهای سنتی در هم آمیخته بودند. پزشکی اولین بار به طور رسمی در حدود پنج هزار سال پیش در سرزمین بینالنهرین به عنوان یک حرفه شناخته شد. همزمان در مصر، هند و چین هم طبابت آغاز شد. با این حال بیشترین تاثیر در دنیای طب را یونانیان داشتند. پزشکی سپس از یونان وارد رم شد.
فصل دوم، تولد دوباره. در میان اوج گیری دانش پزشکی در حدود قرن هفتم، باز هم مذهب قدرت گرفت و طبابت به حاشیه رفت. در قرن هشتم این مسلمانان بودند که جان تازهای به دانش پزشکی دادند. در قرنهای دوازدهم و سیزدهم میلادی مدارس پزشکی از سلطهی کلیساها خارج شد و حالا مدارس غیرمذهبی هم برای آموزش پزشکی تاسیس شده بودند. در نیمهی قرن چهاردهم طاعون از راه رسید و این در حالی بود که دانش پزشکی هنوز آن قدر پیشرفت نکرده بود که بتواند با این بیماری مقابله کند. با آغاز دوران رنسانس یا نوزایی در قرن شانزدهم، اروپا که یک چهارم جمعیت خود را در طاعون از دست داده بود، جان تازهای گرفت. در همین دوران بود که دانشمندان و طبیبان، برای نخستین بار ساختار بدن را به طور کامل بررسی کردند. جراحیهای کوچکی هم در همین زمان انجام شد.
فصل سوم، پزشکی به علم تبدیل میشود. اوایل قرن هفدهم و هجدهم شاهد انقلابی بزرگ در زمینهی تفکر عالمانه بود.کسانی مانند نیکلاس کوپرنیک، ویلیام هاروی، رابرت بویل و لوون هوک تعریف جدیدی از جهان و جایگاه و ماهیت انسان در آن ارائه دادند. در این زمان بود که با قانونشکنی بزرگ کوپرنیک که ادعا کرد زمین به دور خورشید میچرخد، زمینهی نظریهپردازیها و تحقیقات جسورانهتر در دنیای پزشکی، شیمی و فیزیک هم فراهم شد. ابداع میکروسکوپ، کشف چرخهی خون و ساز و کار تنفس در همین زمان اتفاق افتاد. در این دوران برای اولین بار دو دارو و واکسن آبله هم کشف شد.
فصل چهارم، دشمنان نامرئی. در قرن نوزدهم تغییرات چشمگیری در جامعهی اروپا اتفاق افتاد. در این دوران برای اولین بار پزشکان توانستند جلوی بیماریهای کشندهی جمعی را بگیرند. اما دوران، دوران انقلاب صنعتی بود و سلامت انسان در کارگاهها، کارخانهها و معادن، به شیوههای دیگری تهدید میشد. در همین زمان بود که سل به یکی از بیماریهای رایج میان کارگران تبدیل شد. پس از آن نوبت وبا بود که از هند به اروپا رسیده و جان افراد زیادی را گرفته بود. این دوره از تاریخ جهان شاهد ظهور اصلاحگران و مددکاران بهداشت است. حالا پزشکی و بهداشت با هم یکسو شده بودند تا بتوانند شرایط زندگی و سلامت مردم را بهبود دهند. مسالهی دیگری هم وجود داشت که پیش از این کسی به آن توجهی نکرده بود: عفونت. بیماران زیادی بر اثر عفونت جان خود را از دست میدادند و این ژوزف لیستر بود که اولین بار از مواد ضدعفونی کننده برای مداوای بیماران استفاده میکرد. به این ترتیب آمار قربانیان قانقاریا و سایر عفونتها کاهش چشمگیری پیدا کرد. همزمان با لیستر، لویی پاستور هم تحقیقاتی روی میکروبها انجام میداد. او همسو با لیستر ثابت کرد که این میکروبها هستند که باعث ایجاد بیماری و عفونت در انسان میشوند.
فصل پنجم، سفر به درون بدن. در ادامهی تحقیقات لیستر و پاستور، گروهی از دانشمندان و پزشکان از فناوریهای جدیدی استفاده کردند تا اعماق بدن انسان را شناسایی کنند. جراحان به بخشهایی از بدن دست پیدا کردند که تا آن زمان هیچ کس جرات جراحی آنها را نداشت. آغاز دانش زیست شیمی، کشف سلول و ابزارهای پزشکی مانند گوشی معاینه، افتالموسکوپ و دماسنج از دستاوردهای بزرگ این دوره هستند. البته در این بین کشف داروی بیهوشی از بزرگترین اکتشافات پزشکی است، که امکان جراحی و دندان کشیدن را برای پزشکان و بیماران خیلی آسانتر کرد. با این حال هنوز پزشکی جرات نکرده بود شکم، قفسه سینه و مغز انسان را عمل جراحی کند. این ویلیام بومونت بود که این تابوی هراسناک را شکست و توانست تحقیقات زیادی روی معدهی مردی انجام دهد که بر اثر گلوله، روی شکمش منفذی دائمی به معدهاش ایجاد شده بود.
فصل ششم، دوران تخصصگرایی. در پایان آخرین دههی قرن نوزدهم، پزشکی به سرعت پیشرفت میکرد. پزشکان به کارهای تخصصیتری روی آورده بودند. در نتیجه در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، پزشکی تبدیل به مجموعهای از علوم و فنون مختلف شده بود. در همین دوران، پرتوشناسی یا رادیولوژی کشف شد. اشعهی ایکس توانست در بررسی دقیق شکستگی استخوانها و جای گلوله و عمق زخم در بدن تاثیر زیادی داشته باشد. ماری و پیر کوری کسانی بودند که در پی کارایی اشعهی ایکس، تصمیم گرفتند سایر پرتوها را هم کشف کنند و به این ترتیب رادیوم کشف شد. هر چند هنوز کسی نمیدانست این اشعهها چقدر میتوانستند به بدن انسان آسیب برسانند. تب حارهای، مالاریا، بری بری، هم از بیمارهایی بودند که در ادامهی قرن نوزدهم و بیستم ظهور کردند و درمان آنها هم پیدا شد. پس از آن نوبت بیماریهای روانی و روحی بود، که زیگموند فروید از پایهگذاران بزرگ علم آن بود. روانکاوی و درمانهای سخنگو در همین دوران ابداع شد.
فصل هفتم، پیروزیهای میانه قرن بیستم. در طول جنگ جهانی دوم با تمام ویرانیهایی که داشت، در دنیای پزشکی پیشرفتهای چشمگیری رخ داد. ناگهان این علم آن قدر قدرتمند شد که توانست خیلی از قاتلان مخفی و نامرئی انسانها را شناسایی کند و از بین ببرد. در این دوران پزشکان مقامی آسمانی و الهی در چشم مردم پیدا کرده بودند. سیفیلیس یکی از این بیماریها بود که پل ارلیش داروی آن را کشف کرد. پس از آن این فلمینگ بود که پنیسیلین را کشف کرد و تحول بزرگی در دنیای داروشناسی و پزشکی ایجاد کرد. در ادامه پزشکان و محققان متوجه موجوداتی نادیدنی به نام ویروس شدند. اما زمانی که ویروس آنفولوآنزا در اوایل قرن بیستم یک نسلکشی تمام عیار راه انداخت، هنوز درمان و روشی برای مقابله با ویروس کشف نشده بود. پس از آن نوبت بیماری فلج بود که خیلی از نوزادان و کودکان را از پا میانداخت. این آلبرت سابین بود که واکسن فلج اطفال را کشف کرد. گروههای خونی هم در همین دوران شناسایی شدند.
فصل هشتم، تغییرها و چالشها. در دهههای پایانی قرن بیستم، طب در زمینههای مختلفی پیشرفت کرد. ژندرمانی نویدبخش پیشرفتهای پزشکی شد، با این وجود خیلی از مسائل قدیمی هنوز حل نشده بود و در کنار آن چالشهای جدیدی مانند ایدز هم ظهور میکرد. حالا پزشکان و مددکاران بهداشت از طریق سازمانهای جهانی به این فکر افتادند که با استفاده از تمام داروها و واکسنهایی که تا آن زمان کشف شده بود، سلامتی و بهداشت را به سایر مناطق دنیا هم برسانند. اولین بیماری که به طور جهانی و به طور کامل درمان شد، آبله بود واین یکی از بزرگترین دستاوردهای پزشکی در جهان است. پس از آن نوبت فلج اطفال بود تا کاملا از بین برود. با این حال با ظهور ایدز، بار دیگر دنیای پزشکی به چالش کشیده شد. همزمان با مبارزه علیه ایدز، یکی از هیجانانگیزترین اتفاقات پزشکی در جریان بود: پیوند اعضا. پزشکان به چنان دانش و جسارتی رسیده بودند که حالا میتوانستند کلیه، قلب، ریه و قرنیه را به بدن بیمار پیوند بزنند. مسالهی وراثت ژنها و DNA هم از کشفیاتی بودند که تحولات زیادی در پزشکی ایجاد کردند.
از ابتدای آفرینش انسان درمانگران وجود داشتهاند، یعنی انسانهایی که علاوه بر کسب و کار روزانه به درمان بیماران و مجروحین یا حداقل مراقبت از آنها مشغول بودهاند. حدود چهارهزار سال پیش که انسانها به زندگی اجتماعی و تقسیم کار روی آوردند، برخی از درمانگران کار خود را به عنوان شغلی مستقل پی گرفتند. این افراد به عنوان پزشک شناخته شدند و شغل آنها پزشکی نام گرفت. با پیشرفت تحقیقات علمی در اروپا در قرون پانزدهم و شانزدهم؛ کشفیات دانشمندان در آزمایشگاهها، بر میزان دانش و فنآوری انسان افزود و پزشکان توانستند از این دستاوردها در درمان بیماران استفاده کنند.
امروزه درمان، پزشکی و علم به هم مربوطاند، ولی آنها چندین قرن ارتباط چندانی با هم نداشتند. در اواخر قرون وسطی، هنگامی که تخصص پزشکی از اعتبار خاصی برخوردار شد، پزشکان دانشگاه دیده از سایر درمانگران روگردان شدند. مثلا آنها بر این تاکید داشتند که جراحان و عطاران (داروسازان) باید از اعتبار کمتری نسبت به آنان برخوردار باشند. آنها زنان و برخی گروههای دیگر را کاملا از پزشکی برحذر داشتند. به این ترتیب پزشکان جلوی کار این درمانگران را گرفتند و خود از دانش تجربی که آنها ارائه میکردند، دوری جستند.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 301.۷۹ مگابایت |
مدت زمان | ۰۵:۲۸:۳۱ |
نویسنده | لیزا یونت |
مترجم | رضا یاسایی |
راوی |