رویای ستاره شدن از سر بتی میافتد. او سبکسر و خوشقلب است و یقین دارد همه چیز قابل تغییر است حتی دوران غمبار پیری. برای همان به فرانک والش سوپ چینی تعارف کرد.
من با حلقه دایکمن خداحافظی کردم و میترسم وقتی فکر میکنم به راهی قدم گذاشتهام که فرانک والش رفت، پیش به سوی گوری با آجرهای سرخ در کنار مردههای متحرک دی گر. من بتی را از هیچ قبر و دیوار و پیری و مریضیای نمیترسانم. ما جوان زندگی میکنیم و شاد میمیریم. من همین را میخواهم.
بتی میگوید قبول و مطمئن است که اشتیاق و سبکسری میتوانند همه کار بکنند، همه کار.