شاید برای بسیاری از اذهان مستعدّ و دانشگرای روزگار ما این پرسش بارها و بارها تکرار شده باشد که در آغاز قرن بیست و یکم و در آستانه تسخیر کامل و فروش اقساطی مریخ و راهاندازی کاروانهای تفریحی فضایی و در عهد شکوفایی علم و فنآوری و بهویژه در عصری که عقلانیت و دمکراسی و تکیه بر خرد جمعی، روشها و ابزارهای کارا و راهگشا و نوینی برای حل و تحلیل مشکلات روانی، روحی، فکری، فرهنگی و اجتماعی بشر ارائه داده است، تکیه بر ستون غالباً مبهم و نوعاً فردی عرفان و تصوف چه مبنا و معنایی دارد و مشخصاً برای پاسخگویی و راهگشایی کدام مساله یا مشکل خاص فردی یا اجتماعی به میان کشیده میشود؟
بهویژه از این منظر که غالب آرمانها و آرزوهایی که در احوال و اقوال و افعال صوفیان بزرگ و متون تصوف، همواره به صورت آرمان و آرزو برای بشر مطرح میگشت و رسیدن به آنها غایت آمال عارفان و نهایت همّت مریدان تلقی میشد، امروزه در پرتو تکیه بر عقلانیت جمعی و رشد همگرایی اجتماعی و گسترش مبانی دمکراسی و لیبرالیسم و نهادینهسازی قانون در تمامی ساحتهای حیات اجتماعی و فردی ـ بیشتر آن آرزوها ـ موضوعی تحققیافته و عینی تلقی میگردد. در واقع، آنچه برای بشر روزی آرزوی مطلوب بود، در عصر ما ـ با تکیه بر روشها و ابزار نوین ـ واقعی گشته و موجودیت یافته است و بنابراین، بازگویی و گسترش و اساساً طرح دگرباره آن آرمانها و خواستهها ـ با همه ارزشها و تعالی تاریخی آنها ـ مسالهای لغو و در حقیقت تحصیل حاصل به شمار نمیآید؟
در روزگار سیاهِ حکومتهای مستبد و ستمپایه و خودکامه گذشته و در عصر تاریکی ذهن و سیاهی روح و جهل عام جماعتهای بشری در دورههای پیشین، بنیاد دعوت و دعوای بزرگان و دانایان، مخصوصاً عارفان و صوفیان و اقطاب و مشایخ بزرگ و مردمدوست و خدامحور تصوف ـ نه ازرقپوشان شکمپاره و هرکاره و سرسپرده سلاطین جور ـ بر مسائل زیر بوده است:
ـ احترام به حقوق همدیگر؛
ـ تکریم همه انسانها علیرغم تفاوتهای نژادی، خونی، قومی، مذهبی و جسمانی و امثال آن؛
ـ آزادی در بیان یافتهها و دریافتههای درونی و فردی؛
ـ پرهیز از ستمگری و ستمگران و مهربانی به همه موجودات حتی حیوانات و گیاهان؛
ـ عدم دخالت در مسائل خصوصی دیگران و داوری نکردن بر پایه ظواهر؛
ـ بخشیدن برخی از حقوق مسلم مادی و معنوی خود به دیگران و امثال آن؛
ـ فنا شدن در روح قدسی و ترک تعینات و تعلّقات.