0
امکان مطالعه در اپلیکیشن فیدیبو
دانلود
بی فکری
٪50

معرفی، خرید و دانلود کتاب بی فکری

درباره بی فکری
هنگام عصر، کار تحویل خودرو به تعمیرگاه تمام شد. پیرا خسته و افسرده، راه خانه را که زیاد طولانی نبود پیش گرفت. ساعت از پنج بعدازظهر گذشته بود که از جلوی یک اغذیه‌فروشی گذشت و تازه یادش آمد که تمام روز چیزی نخورده است. مغازه، بزرگ و مملو از آدمیزاد بود. در این وقت روز که نه هنگام ناهار بود و نه وقت شام، حضور این همه آدم گرسنه به نظر عجیب می‌آمد امّا مگر نه این که خود او هم یکی از همین‌ها بود و برای نخوردن غذا تا این ساعت، بهانه داشت؟! فرقی نمی‌کرد چه بخورد. بوی روغن سوخته و سرکه و سیر خام هر گرسنه‌ای را از خوردن غذا بیزار می‌کرد. با خود گفت: «فاجعه گرسنگی و فقر از زمانی بالا گرفت که محصولات خانگی جای خود را به محصولات کارخانگی دادند»! سفارش دست‌پیچ کالباس خشک از یک کارخانه معتبر را داد. لب یک میز دیواری، جایی برای خود باز کرد و منتظر ماند. جوانی بلندقد و خوش‌سیما که لباس خاکی‌رنگ و سرهم کارگری به تن داشت و روی سینه‌اش اسم چاپخانه‌ای حک شده بود، در نزدیکی او با ولع دست‌پیچش را گاز می‌زد. آنقدر شتاب داشت که هنوز لقمه‌ای را نجویده، لقمه دیگر را در دهانش فرو می‌برد و با تکرار این کار لپ‌هایش را بزرگ و بزرگ‌تر می‌کرد. پیرا خنده‌اش گرفته بود امّا چرا؟! او که به دیدن چنین صحنه‌هایی از غذا خوردن مردم عادت داشت. شاید طرز خوردن جوان کارگر و بخصوص حالت‌های صورتش که به‌گونه‌ای توأم با خواهش و التماس بود، به نظر او جالب می‌آمد. کار این یکی، برخلاف بقیه که شیوه غذاخوردنشان اغلب زننده و تحقیرآمیز می‌نمود، لطفی داشت و به دل می‌نشست، حتی یک‌نفس سرکشیدن نوشابه‌اش بعد از آخرین لقمه و با پشت دست پاک کردن لب و لوچه و سر و صدای بعد از آن. امّا براستی که حرکات این یکی تماشایی بود؛ بیشتر آدم‌ها در حین خوردن، سرشان را پایین می‌آوردند ـ چنان که گویی مار یا سوسماری، با لب و دندان، طعمه در حال فرار و عقب‌نشینی را تعقیب می‌کند و هر آن مترصد شکارش است ـ سپس، در یک لحظه غافلگیرکننده، دست‌پیچ را می‌قاپیدند و با هیجان و حتی با خشم و خشونت، دندان‌هایشان را در تن شکار فرو کرده و تکه تکه‌اش می‌کردند. در این حالت، ترحم‌انگیز می‌نمودند. عجیب این که گویی برای نخستین بار بود که چنین جانوری را می‌بلعیدند، چون با بی‌تجربگی تمام، مقداری از محتویات غذا را در هر مرحله از گاز زدن، از دست می‌دادند و تکه‌های به زمین ریخته شده را با نوک پا به کنج دیوار یا زیر یخچال‌ها می‌فرستادند. حالا، جوان کارگر یک لیوان آب هویج سفارش داده بود و این یکی را هم مثل نوشابه، لاجرعه سر کشید.
دسته‌ها:

شناسنامه

فرمت محتوا
epub
حجم
973.۱۲ کیلوبایت
تعداد صفحات
132 صفحه
زمان تقریبی مطالعه
۰۴:۲۴:۰۰
نویسنده پرویز صمدی مقدم
ناشرانتشارات روزنه
زبان
فارسی
تاریخ انتشار
۱۳۹۷/۰۸/۱۲
قیمت ارزی
3 دلار
قیمت چاپی
98,000 تومان
مطالعه و دانلود فایل
فقط در فیدیبو
epub
۹۷۳.۱۲ کیلوبایت
۱۳۲ صفحه

نقد و امتیاز من

بقیه را از نظرت باخبر کن:
0
(بدون نظر)
49,000
٪50
24,500
تومان
%30
تخفیف با کد «HIFIDIBO» در اولین خریدتان از فیدیبو

گذاشتن این عنوان در...

قفسه‌های من
نشان‌شده‌ها
مطالعه‌شده‌ها
بی فکری
٪50
بی فکری
پرویز صمدی مقدم
انتشارات روزنه
0
(بدون نظر)
49,000
٪50
24,500
تومان